جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۷ دی ۲۲, یکشنبه

بابر، ظهيرالدين محمد

از: هریسن هاردی و محمدفواد کوپریلی

دانشنامۀ جهان اسلام

ظهیرالدین محمد بابر

فهرست مندرجات

[قبل][بعد]



[] زندگی‌نامه[۱]

بابِر، ظهیرالدین محمد، نخستین پادشاه مغولِ هندوستان و نویسنده و شاعر. از جانب پدر به پنج واسطه از اخلاف تیمور است و از سوی مادر، قُتْلُغ‌نگار خانم، نسبش به پانزده واسطه به چنگیزخان می‌رسد. بابر در ٦ محرم ٨٨٨ متولد و در رمضان ٨۹۹، پس از پدرش عمر شیخ، «میرزا»ی فَرْغانه شد. بابر ابتدا مانند پدر برای تصرف شهرها و نواحی حاصلخیز آسیای مرکزی با خویشاوندان به جنگ برخاست. در ربیع الاول ۹٠٣ اقداماتی را که از طرف عموی بزرگش سلطان احمد میرزا حاکم سمرقند و دایی بزرگش سلطان محمود حاکم تاشکند به جهت محروم کردن او از تصدی مقام پدر در فرغانه به‌عمل می‌آمد کاملاً بی‌اثر ساخت و با استفاده از منازعاتی که عموزادگانش با هم داشتند سمرقند را تصرف کرد. ولی چهار ماه بعد به سبب فقدان غنایم جنگی و بروز توطئه در پایگاه نیروهای او در اَنْدیجان، ناگزیر سمرقند را رها کرد. بابر چندی بعد اندیجان را دوباره به تصرف در آورد، اما پس از زمانی کوتاه، مغولانی که تحت فرماندهی تَنْبَل اسماً از برادرش جهانگیر پشتیبانی می‌کردند، شهر را بازپس گرفتند. در ۹٠۵، بابر فرغانه را میان خود و برادرش تقسیم کرد، و همسر اختیار کرد و نیز در همین‌سال بود که شیبانی خان اُزبک در گرفتن سمرقند بر او پیشدستی کرد. بابر سال بعد با حمله‌ای ناگهانی این شهر را به‌تصرف درآورد، اما پس از شکست در جنگ سرِپُل، در رمضان ۹٠٦، شیبانی خان راه رسیدن آزوقه را بر او بست و بار دیگر شهر را متصرف شد. بابر که پس از فتح سمرقند، اندیجان را به برادرش واگذاشته بود، اینک به‌صورت مردی سرگردان و فراری در آمده بود که برای حفظ امنیت خود به پیوندهای خویشاوندی توسل می‌جست.

در این زمان عموها و دایی‌های او که خان‌های تاشکند و مغولستانِ شمالی بودند برخلاف میل باطنی خود پذیرۀ او شدند و ابتدا سپاه در اختیار او گذاشتند تا با تنبل مقابله کند، و عاقبت خود مستقیماً به کمکش شتافتند، ولی با این حال تنبل از شیبانی خان کمک طلبید، و او در ذی الحجة ۹٠٨ خان‌ها را در آرچیان شکست داد و به قتل رسانید.

بابر نزدیک یک سال با گروهی کوچک از هواخواهانش در ناحیه‌ای بسیار دور در میان قبایل صحرانشین سُخ و هُشْیار سرگردان و از مهمان‌نوازی این قبایل برخوردار بود. اما سرانجام پیشرفت مداوم شیبانی خان او را واداشت تا خارج از مناطق عمده‌ای که مورد توجه ازبک‌ها بود پایگاهی برای خود بیابد. پس در محرم ۹۱٠ به‌سوی کابل رفت که تا ۹٠٧ تحت سلطۀ یکی از عموهایش بود و در این تاریخ اَرْغون‌ها بر آن حکومت می‌کردند. بابر، که فراریان دیگری از نواحی تحت حکومت ازبک‌ها نیز بدو پیوسته بودند، به کمک برادرش، کابل را فتح کرد و موفق شد که قبایل افغانی مجاور را خراجگزار خود سازد. در ۹۱۱ به‌درخواست سلطان حسین میرزا بایْقَرا که از او برای مقابله با ازبک‌ها کمک خواسته بود، عازم هرات شد.

مرگ سلطان بایقرا و بی لیاقتی پسرانش موجب شد که شیبانی خان بخش بزرگی از خراسان را فتح کند، و در نتیجه بابر دست خالی از طریق هندوکُش به کابل بازگشت و در ۹۱٣ قندهار را از دست ارغون‌ها به‌در آورد. اما همین که شیبانی خان این شهر تازه فتح شده را محاصره کرد، بابر به‌جای آن‌که شخصاً به‌دفاع برخیزد، راه هندوستان را در پیش گرفت .در همین احوال میان شیبانی خان و شاه اسماعیل صفوی جنگی روی داد. شیبانی خان در این جنگ شکست خورد و سرانجام در اول رمضان ۹۱٦ در مرو کشته شد.

بابر در رجب ۹۱٧ برای بار سوم سمرقند را به تصرف درآورد، اما به‌عنوان دست‌نشاندۀ شاه اسماعیل فرمان می‌راند و حتی تظاهر به تشیع می‌کرد، و احتمالاً به‌نام ولینعمتِ خود پادشاه صفوی سکه هم می‌زد[٢]. تظاهر او به مذهب شیعه موجب شد که عامة مردم سمرقند از او روی بگردانند، و وقتی که در صفر ۹۱٨ در کُل مَلک از ازبک‌ها شکست خورد نتوانست سمرقند را نگاه دارد، و سرانجام پس از آن‌که نجم ثانی سردار صفوی در سوم رمضان ۹۱٨ در غُجُدوان مغلوب ازبکان شد، بابر او را رها کرد و از تصرف سمرقند منصرف شد، و این آخرین تلاش او برای تسلط بر این شهر بود که سخت بدان دلبستگی داشت.

بابر پس از دو سال زندگی پرمخاطره و سرگردانی در ناحیۀ قُنْدُز، به کابل بازگشت، که از آن پس پایگاهی برای لشکرکشی‌های پرامید او به شرق و جنوب بود. کوشش‌های مکرر او برای بازپس گرفتن قندهار از ارغون‌ها به مذاکراتی در جمادی‌الأخرة ۹٢٨ انجامید که در نتیجة آن شهر به‌تصرف درآمد. بابر پس از تصرف قندهار با پشتکار بیشتر متوجه هندوستان شد که پیش از آن ، از ۹٢٢، با تاخت و تازهای کوچک به شناسایی آن پرداخته بود.

فاتح قندهار از سوی دولت خانِ لودی حاکمِ لاهور و عالَم خان، عموی ابراهیم لودی سلطانِ دهلی، به‌هندوستان دعوت شد تا ایشان را در برابر ابراهیم کمک کند. بابر در دومین حملۀ خود به هندوستان دولت خان را برانداخت و پس از آن‌که با استفاده از نفوذ عالم خان، پشتیبانی افغان‌ها را جلب کرد، در رجب ۹٣٢ در پانی پَتْ قوای ابراهیم لودی را درهم شکست و دهلی و آگره راتصرف کرد و در جهت شرق تا جَونْپور و غازی پور در امتداد گَنْگ پیش رفت. پیروزی در خانوا و غلبه بر راناسَنگا، ملکۀ چیتور، در جمادی‌الاولی ۹٣٣ خاطرش را از جهت راجستان آسوده کرد. از طرف دیگر، باشکست دادن افغان‌های شرق در شعبان ۹٣۵ در محلی که رود گوگْره به گنگ می‌پیوندد، حوزۀ حکومت خود را در هندوستان ، تا بنگال وسعت بخشید. بابر در ششم جمادی‌الاولی ۹٣٧ در آگره درگذشت. چند سال بعد جسدش را از آگره به باغی در کابل منتقل کردند و در مقبرۀ کنونیش به‌خاک سپردند.

بابر به طبقۀ سیاستمداران مدیر و سازمان‌دهنده‌ای تعلق داشت که برخی از افرادِ آن هنوز نیمه بادیه‌نشین بودند و در آسیای مرکزی برای کسب قدرت و استفاده از گله‌داران و کشاورزان و صنعتگران و بازرگانان و بهره‌مندی از ناحیه‌ای که بر اثر رفت و آمد کاروان‌های چین و هند و عراق دارای ثروت سرشاری بود با یکدیگر به جنگ و ستیز می‌پرداختند. زندگانی و کارهای او مانند رقیبان و دشمنانش بیش از تعلّقات زبانی و ملّی، مبتنی بر وابستگی‌ها و دشمنی‌های خانوادگی و قبیله‌ای بود. اصل و نسبش راه را برای ورود او به دایرۀ بزرگان و امیران باز کرد. پیروزی‌های او در کشاکش حوادث نتیجۀ خصال پسندیده و دلپذیرش بوده است، مانند کوشایی، فطانت، شجاعت، آداب دانی و رفتار محبت‌آمیز. علاوه بر این‌ها لیاقت و کاردانی دوستان و نزدیکان نیز در پیشرفت کارهای او تأثیر بسزا داشته است. بابر سرداری محتاط بود که از سرداران بزرگ اُزبک بسیار چیزها آموخت و انضباط دقیق و فنون دفاع در زمین هموار و سنگربندی و توپخانه و آیین محاصره را به‌صورتی مؤثر در لشکرکشی‌های خود به هندوستان به کاربست. تجربۀ بسیار به او امکان داد که میان گروه‌های کوچکی از تیموریان شکست‌خورده که هنوز عاری از جاه‌طلبی شخصی نبودند و مغولانی که حتی از تیموریان هم کمتر قابل اعتماد بودند و در کابل در اطراف او جمع آمده بودند، اتحاد برقرار کند و سرانجام، پس از کسب پیروزی و قدرت، فرماندهی بلامنازع شود[٣].


[] آثار ادبی[۴]

بابرنامه: بابر در این حسب حال که خود به ترکی جغتایی نوشته است، بی‌آن‌که ضعف‌ها و لغزش‌ها و شکست‌هایش را کتمان کند، سرگذشت خود را از جوانی تا آخرین سال‌های عمر به رشتۀ تحریر درآورده است. این کتاب صرفاً ستایشنامه‌ای از زندگی شخصی او نیست، بلکه لحن آن به‌قدری عادی و بی‌طرفانه است که خوانندۀ متفنّن شاید آن را خاطرات سربازی باتجربه و شجاع یا بنیانگذار سلسله‌ای به‌شمار نیاورد، حال آن‌که با مطالعۀ دقیقتر می‌توان دریافت که ماجرا چیزی جز این نیست. نمی‌توان ادعا کرد که بابر در ترسیم چهرۀ واقعی خود یا دوستان و دشمنانش کاملاً بی‌طرف بوده است، مثلاً به‌خوبی می‌توان دریافت که در وصف احوال شیبانی خان تحت تأثیر احساسات قرار گرفته و عمداً از حیثیّت و اعتبار او کاسته است، اما بابرنامه، علی‌رغم بی‌انصافی‌هایی از این قبیل که گاه‌گاه در کتاب ظاهر می‌شود، بیش از اغلب آثار دیگر از این نوع شایان اعتماد است. در این کتاب استعداد شگرف مصنف در مطالعة حوادث و روح تحلیل‌گر او در شرح یا توضیح آثار هنری و وصف انواع گیاهان و حیوانات هر ناحیه و بیان روان شناسی جمعی و خلقیات شخصی از هر حیث نمایان است. بابرنامه به‌دلیل زبان ساده و منقّح و لحن طبیعی و وصف‌های رنگارنگ و زنده، باید یکی از بهترین نمونه‌های نثر جغتایی، و به‌طور کلی، یکی از شیواترین آثار منثور زبان ترکی شمرده شود.

٢) عروض رساله سی (رسالة عروض): مدت‌ها از طریق بابرنامه و برخی از نسخه‌های دیوان بابر و منتخب‌التواریخ بَداؤنی[۵] معلوم شده بود که بابر رساله‌ای در عروض به‌زبان جغتایی نوشته است. اما این رساله تا ۱۹٢٣ که محمد فؤاد کوپریلی نسخۀ دستنویس آن را در پاریس[٦] پیدا کرد، شناخته نشده بود. این رساله با آثاری از این نوع که به‌زبان فارسی نوشته شده اختلاف چندانی ندارد، ولی در باب برخی از قوالب عروضی که شاعران ترک به کار برده‌اند، اطلاعات موجود در این کتاب از آنچه در میزان الاوزان نوایی آمده کامل‌تر است و اهمیتش نیز در همین است. بابر مثال‌هایی از اوزان و بحور رایج ترکی و فارسی آورده و گاهی هم مثال‌هایی از شعر خود در آن‌ها گنجانده است ، اما شواهدی که از بحور ابداعی خود آورده صرفاً ترکی است. بابر در پایان دیوان خود اشاره می‌کند که رسالۀ عروض را دو یا سه سال پیش از فراغت از فتحِ هندوستان (ح ۹٣٢-۹٣۴) به پایان رسانده است.

٣) مُبَیَّن. رساله‌ای در قالب مثنوی در بحر خفیف مخبون (فَعِلاتُن مَفاعِلُن فَعِلُن) که بنابر آنچه در عروض رساله سی آمده، در ۹٢٨ / ۱۵٢۱ خاتمه یافته است. او در این رساله، هم به مباحثی در فقه حنفی و هم به موضوعاتی در باب لشکرکشی پرداخته است. این کتاب صرفاً جنبۀ تعلیمی و آموزشی دارد و از هرگونه اهمیت هنری خالی است، اما از مطاوی آن استنباط می‌شود که بابر به‌علم فقه عنایت داشته و در مذهب حنفی راسخ بوده است. مستشرقان تا این اواخر رسالۀ مبین را ذیل عنوان «مُبین» می‌شناختند و آ. س. بِورِیج هم نام آن را چنین ضبط کرده، هرچند او اشاره می‌کند که مورخان هندی از جمله ابوالفضل علاّمی و بداؤنی عنوان کتاب را «مُبَیَّن» خوانده‌اند (اشپرنگر آن را فقه بابری نامیده است). در حقیقت «مُبین» نام تفسیری بر همین مثنوی است که شیخ زین، منشی بابر، آن‌را تألیف و تنظیم کرده است.

۴) ترجمۀ رسالۀ والدیّه: رساله‌ای است در اخلاق صوفیه، تألیف خواجه عُبیداللّه اَحرار، صوفیِ بزرگِ آسیای مرکزی و مرشدِ روحانی تیموریان. چنان‌که از عنوان آن پیداست، خواجه عبیداللّه آن را با اصرارِ پدرِ خود نگاشته است. بابر آن را در ۹٣۵ / ۱۵٢۹ به ترکی جغتایی برگردانده و هم اکنون ضمیمۀ دیوان اوست. این رساله منظوم و در قالب مثنوی است و در ٢۴٣ بیت، در بحر رَمَل (فَعِلاتُن فَعِلاتُن فَعِلُن)، سروده شده است. با این‌که اشعار آن ساده و مطبوع است، ارزش هنری چندانی ندارد و اهمیت آن از لحاظ دلالت بر گرایش بابر به تصوف است.

۵) دیوان: قسمت اعظم اشعار دیوان بابر به ترکی است، اما چند شعر فارسی هم در آن آمده است. انواع شعر او عبارت است از: غزل، مثنوی، رباعی، قطعه، تیوغ (از قوالب شعری خاصِ زبان ترکی)، معما، و مفردات. اشعار فراوانی در دیوان مشاهده می‌کنیم که در بابرنامه به سرودن آن‌ها اشاره شده است. نسخه‌های موجود دیوان بابر براساس نظم قدیمی معمول در دیگر دیوان‌ها تدوین نشده است و اشعار بی‌هیچ ترتیب آشکاری در آن ضبط گردیده است. بابر در فن شعر از هیچ‌یک از شاعران جغتایی قرن نهم / پانزدهم، حتی از نوایی، فرودست‌تر نیست. او عقاید و عواطف خود را به زبانی ساده و سبکی خالی از تکلف بیان می‌کند. در دیوانش ترانه‌های عاشقانه و صوفیانه و خَمریّه، و شعرهایی با مضامین عادی روزمره در کنار یکدیگر قرار گرفته است. شعر بابر تا حدی از شعر شاعران متقدم به‌ویژه نوایی متأثر است، اما از هرگونه تقلید صرف عاری است. با این‌که بابر تا حدی به شعر متصنّع و هنرنمایی‌های شاعرانه گرایش داشته (نزکی به سی قطعه از این نوع در دیوانش هست) و با این‌که به تبعیت از سنتِ رایج ادبیات ترکی و فارسی در آن روزگار، معمیّات بسیار نیز سروده است (۵٢ معمّا در دیوانش آمده است )، قسمت اعظم اشعارش ساده و بی‌پیرایه و طبیعی است. در دیوانش تعدادی تیوغ به‌چشم می‌خورد. رباعیات معدودش در نهایت شیوایی است، و در میان «تورکو» (= ترکی)ها یا ترانه‌های عامیانه‌اش، یک قطعه شعر هجایی نیز هست[٧]. بابر شعر فارسی نیز می‌سرود و در دیوانش بیش از بیست قطعه شعر فارسی وجود دارد، اما علاقه‌اش به‌زبان مادری موجب شده که شعر جغتایی را به شعر فارسی رجحان دهد. علاوه بر این، غالباً در اشعارش به ارزش قوم ترک اشاره دارد و افتخار می‌کند که خود فردی از آنان است. بابر در این باره از آن جریان فکری و ادبی خاص تبعیت می‌کند که در طول قرن پیش با نوایی آغاز شده بود و علاوه بر خراسان، در همۀ دربارهای تیموریان سخت مورد عنایت بود. نفوذ ادبی بابر موجب شد که گروهی شاعرِ جغتایی سرای، هم در میان فرزندان او و هم در میان درباریانِ ایشان ظهور کند. به‌هر حال، مسلّم است که در تاریخ ادبیات باید در میان سرایندگان شعر جغتایی پس از نوایی مقامی والا به بابر اختصاص یابد.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدی خراسانی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- هریسن، هاردی، بابر، ج ۱، دانشنامۀ جهان اسلام
[٢]- شواهد سکه‌شناسی در این باره قطعیت ندارد رجوع کنید به منابع
[٣]- برای تصاویر رجوع کنید به صص ۱٣٧-۱٣٨
[۴]- محمدفؤاد کوپریلی، آثار ادبی، ج ۱، دانشنامۀ جهان اسلام
[۵]- ج ۱، ص ٣۴٣
[٦]- فهرست نسخه‌های خطی ترکی بلوشه، کتابخانۀ ملی فرانسه، ذیل شمارۀ ۱٣٠٨
[٧]- رجوع کنید به مجلۀ تتبعات ملی، ش ۱، ص ٢٧



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

  • دانشنامۀ جهان اسلام، پایگاه اطلاع‌رسانی متعلق به بنياد دايرةالمعارف اسلامی؛ برگرفته از منابع زیر:

    ۱- منابع مقالۀ هریسن هاردی:
    اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، چاپ سنگی تهران ۱٣۱٣/۱٨۹٦-۱٣۱۴/۱٨۹٧، ج ۱، ص ٣٠؛
    بابر تیموری، امپراطور هند، بابرنامه، چاپ عکسی متن ترکی حیدرآباد، چاپ بوریج، لیدن ۱۹٠۵؛
    محمد معصوم بکری، تاریخ سند المعروف به تاریخ معصومی، چاپ عمر بن محمد داود پوته، پونا ۱۹٣٨، فهرست ص ٣٢۴-٣٢۵؛
    غیاث‌الدین بن همام‌الدین خواند میر، حبیب‌السیر، چاپ سنگی بمبئی ۱٨۵٧، ج ٣، ص ٣، ٣٠۴-٣۱٠، ٣٢٠؛ ج ٣، ص ۴، ٦۵ به بعد؛
    حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ سیدن، بارودا ۱۹٣۱، ص ۴۹-۵۱، ٨٦، ۹۱-۹٢، ۱٢٧-۱٣٠، ۱٦۹-۱٧٠، ۱۹۴-۱۹۵؛
    محمدصالح، شیبانی‌نامه، چاپ ملیورانسکی (Melioransky)، سن پطرزپورگ ۱۹٠٨، فهرست، ص ۱٠؛
    ابوالفضل بن مبارک علامی، اکبرنامه، کلکته ۱٨٧٧، فهرست، ص ۴؛
    قاسم بن غلامعلی فرشته، تاریخ فرشته، ج ۱، ص ٣٧٢؛
    گل‌بدن بیگم، همایون‌نامه، متن همراه با ترجمه بوریج، لندن ۱۹٠٢، فهرست، ص ٣٠٦؛
    میرزا برخوردار ترکمان، احسن‌السیر، رجوع کنید به Storey, I, 535-536
    نظام‌الدین احمد، طبقات اکبری، چاپ B. De، کلکته ۱۹٣۱، ج ٢، ص ۱-٢٧؛
    Ba ¦ bur, Emperor of India, Ba ¦ bur ¦ na ¦ ma, English trans., London 1921;
    S. K. Banerji, »Babur and the Hindus«, in Journal of the united provinces Historical Society, Ix,2 (July 1936);
    A.S. Beveridge, »Anfrage nach dem Verbleib eines verlorenen M S des Ba ¦ bar na ¦ ma«, in Z D M G, 58 (1904);
    idem, »Paternal Counsels attributed to Ba ¦ bur in a Bhopal M S«, J R A S (1923); H.Beveridge, »The Babar- nama fragments«,J A S B, N.S., Iv(1908);
    idem, »A dubious passage in the Ilminsky edition of the Ba ¦ bur na ¦ ma«, J A S B, N.S., VII (1911);
    idem, »An obscure passage in Ba ¦ bar's Memoris«, J R A S (1910, 1917);
    Sir Richard Burn, Numismatic chronicle, xviii, London 1938, 176-178,195;
    Cambridge history of India, ed., Sir Richard Burn, Iv, Cambridge 1937, The Mughul period, ch. I;
    M ¦ â rza ¦ H ¤ aydar Du ¦ ghla ¦ t, Ta'rikh-i Rash i ¦ d i ¦, an English version trans. E.Denison Ross, ed. N.Elias, London 1895,246, 259, 261
    هیچ متن فارسی که به صورت کامل ویرایش شده باشد در دسترس نیست:
    Ã (Storey,I,247-275);
    S. M. Edwards, Babur: diarist and despot, London 1926;
    W. Erskine, History of India under the first two sovereigns of the House of Taimur-Babar and Humayun, I, London 1854;
    Fad ¤ l Alla ¦ h Ru ¦ zbiha ¦ n, »Sulu ¦ kal- Muluk«, in Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in The British Museum, Oxford 1966, II, 448, Or. 253, fols. 36-86;
    F. Grenard, Baber, Paris 1930; S. H. Hodiwala, Historical studies in Mughal numismatics, Calcutta 1923;
    S. Lane-Poole, Baben, Oxford 1899; idem, British Museum catalogue of the coins of the Mughal emperors, London 1892, 5-6;
    N. C. Mehta, »Babur's last testament«, Twentieth Century, (Jan.1936);
    R.S. Poole, British Museum catalogue of the coins of Persia, London 1887, xxiv-xxix, 210-211;
    L.F. Rushbrook Williams, An empire builder of the sixteenth century, London 1918; Ghula ¦ m sarwar, History of sha ¦ h Isma ¦ ، i ¦ l safaw i ¦, Aligarh 1939, index, 118;
    S.R. Sharma, Studies in Medieval Indian history, Poona 1956, 158-166;
    Charls Ambrose Storey, Persian literature:a biobibliographical survey, London 1927,I,274-275, 530-535;
    Abdul Wali, »The spelling of Ba ¦ bur's name«, J A S B, N. S. xIv (1918).

    ٢- منابع مقالۀ محمدفؤاد کوپریلی:
    بابرنامه: نخستین چاپ آن را «نیکلای ایلمینسکی» (Ilminsky) در ۱٨٧۵ در غازان، با عنوان: Baber-Nameh (Diagataice ad fide in codicis petropolitani) منتشر کرده است. اساس بابرنامۀ آ. س. بوریج که در ۱۹٠۵ جزو سلسله انتشارات اوقاف گیب طبع گردیده است، چاپ عکسی نسخۀ حیدرآباد است. در اواخر قرن شانزدهم عبدالرحیم میرزاخان خانان، داماد بیرم خان، بابرنامه را به فارسی ترجمه کرده است. ج. لیدن و و. ارسکین این ترجمه را باعنوان: MemoirsofZehir-ed-DinMuhammed Baber به انگلیسی ترجمه کرده اند که در ۱٨٢٦ در لندن منتشر شده است. ترجمۀ فرانسوی آن را نیز Pavel de Courteille با عنوان ber ¦ Mإmoires de Ba در ۱٨٧۱ در پاریس چاپ کرده است.
    A.S. Beveridge, The Memoirs of Ba ¦ bur: a new translation... in incorporating Leyden and Erskine's of A.D. 1826, London 1912; idem, The Ba ¦ bur-na ¦ ma in English, London, 1922.
    ترجمۀ بسیار خوب از تحریر اصلی، در ٢ ج، همراه با مقدمه و حواشی ، حسن پابنده مجدداً بابرنامه را به فارسی ترجمه کرده است. به گفتۀ بداؤنی شیخ زین نیز با برنامه را به فارسی ترجمه کرده است، اما آنچه این شخص با عنوان واقعات بابری نوشته است، در حقیقت ترجمۀ بابرنامه نیست.
    عروض رساله سی: متن آن چاپ نشده است. برای تألیف آن توسط بابر رجوع کنید به عبدالقادربن ملکشاه بداؤنی، منتخب التواریخ، کلکته، ج ۱، ۱٨٦٨. دربارۀ اطلاعاتی که این کتاب از بحرو و اوزان شعر ترکی به‌دست می‌دهد. رجوع کنید به
    M. F. Kخprدlد, Tدrk dili ve edebiyat i hakk i nda ara í t i rmalar, Isltanbul 1934, 40-44.
    مُبَیَّن: خلاصۀ نسبتاً مفصل از این کتاب مبتنی بر نسخه‌ای ناقص در Kazan 1867 Turetskaya chrestomatia, I.N. Berezin, آمده است. برای توضیحاتی در بارۀ یک نسخۀ خطیِ کامل و صحیح از همین کتاب مورخ ۹٣٧/۱۵٣٠ متعلق به مجموعۀ خصوصی کوپریلی رجوع کنید به کوپریلی، همان، کتاب، صص ٢۴۴-٢۴٦.
    ترجمۀ رسالۀ والدیّه: متن اصلی مستخرج از دیوان، نسخۀ استانبول، را کوپریلی در i as - ¦ lar Medjmu - Milli Tetebbu ،ش ۱، صص ۱۱٣-۱٢۴ منتشر کرده است.
    JASB.1910 h,in ¦ disha ¦ Pa bur ¦ n-i Ba ¦ va ¦ i D E.Denison Ross, شامل عکس نسخۀ ناقصی از کتابخانۀ رامپور، که تنها نسخۀ شناخته شده تا آن زمان بوده است. نسخۀ کاملتری که چند سال بعد کشف شد (پاریس، کتابخانۀ ملی، ذیل ترکی، ش ۱٢٣٠)، اساس کار Samoylovich قرار گرفت: مجموعۀ اشعار بابر پادشاه، پتروگراد ۱۹۱٧، کوپریلی برخی از اشعار دیگر بابر را از روی نسخه‌ای خطی که هم اکنون در کتابخانۀ دانشگاه استانبول به شمارۀ ٣٧۴٣ نگاهداری می‌شود در ۱٣٣۱/ ۱۹۱٣ در شماره‌های ٢ و ٣ و ۴ i as ـ ¦ lar Medjmu - Milli Tetebbu انتشار داده است. این نسخه با این که ناقص است، دو برابر نسخۀ چاپ ساموی لوویچ مطلب دارد، از جمله دارای ۱۱٨ غزل و ۱٠۴ رباعی ترکی، و ٣ غزل و ۱٨ رباعی فارسی است.