جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

انجیل برنابا: فصل ٩٢


انجیل برنابا

(برگردان فارسی از: حیدرقلی سردار کابلی)

<فصل ٩١>فصل ٩٢<فصل ٩٣>


(۱) دراین زمان ما و یسوع به جبل سینا رفتیم، به جهت عمل نمودن به فرمان فرشتهٔ پاک.

(۲) بماند یسوع آن جا چهل روز را با شاگردان خود.

(۳) پس چون مدت تمام شد، یسوع نزدیک نهر اردن رفت تا به اورشلیم روَد.

(۴) سپس یک تن از آن‌هایی که اعتقاد ورزیده بودند یسوع همان خداست، او را دید.

(۵) با مسرت تمام فریاد زد: آن جاست خدای ما؛ خدای ما آمده.

(۶) چون به شهر رسید همهٔ اهالی را شورانید و می‌گفت: ای اورشلیم، خدای ما می‌آید؛ آمادهٔ پذیرایی او باش.

(۷) شهادت داد که او یسوع را در نزدیکی اردن دیده بود.

(۸) آن گاه هر کس از خُرد و کلان از شهر بیرون شدند تا یسوع را دیدار کنند.

(۹) ناگاه شهر تهی شد؛ زیرا زن‌ها کودکان خود را بر دست‌های خود برداشتند و فراموش نمودند که توشه‌ای برای خوراک با خود بردارند.

(۱۰) پس چون حاکم و رئیس کاهنان از آن خبردار شدند، سواره بیرون رفتند و رسولی به سوی هیرودس فرستادند.

(۱۱) او هم سواره بیرون شد، تا یسوع را دیدار کند به جهت آرامش فتنهٔ گروه‌ها.

(۱۲) پس دو روز در صحرا در نزدیکی نهر اردن به جست و جوی او شدند.

(۱۳) در روز سوم وقت ظهر، او را پیدا کردند در حالی که او و شاگردانش مشغول تطهیر بودند برای نماز مطابق کتاب موسی.

(۱۴) یسوع چون کثرت جمعیت را، که زمین را پوشانیده بود دید، متحیر شد.

(۱۵) به شاگردان خود فرمود: «شاید شیطان در یهودیه فتنه‌ای برپا کرده.»

(۱۶) «خدای دور کند از شیطان تسلطی را که او راست بر خطاکاران.»

(۱۷) چون این بفرمود، مردم نزدیک شده بودند.

(۱۸) پس تا او را شناختند، آغاز کردند به فریاد که: مرحبا به تو ای خدای ما، و بنا کردند به سجده نمودن به او چنان که به خدای سجده می‌کنند.

(۱۹) یسوع آهی کشیده، فرمود: «از من دور شوید ای دیوانگان، زیرا من می‌ترسم از این که زمین دهان باز کند و به خاطر کلام شما که خدای را به خشم می‌آورد، مرا با شما فرو برد.»

(۲۰) از این رو مردم ترسیدند و همه گریستند.


<برگشت به بالا><گفت و گو و نظر کاربران در بارهٔ مقاله>