جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

بچه‌ی سقو

از: نجيب مايل هروی

بچه‌ی سقو


فهرست مندرجات

.



بچه‌ی سقو

امیر حبیب‌الله کلکانی، مشهور به بچه‌ی سقا، که پادشاه افغانستان از ژانویه تا اکتبر سال ۱۹۲۹ میلادی بود و حمیدالله پسر او.

امیر حبیب‌الله کلکانی، مشهور به بچه‌ی سقا (زاده‌ی ۱۸۹۰ م - درگذشته‌ی ۱۹۲۹ م)، پادشاه افغانستان از ژانویه تا اکتبر سال ۱۹۲۹ میلادی بود، که پس از خلع شاه امان‌الله از سلطنت، قدرت را در کابل به‌دست آورد و خود را به‌نام حبیب‌الله خادم دین رسول‌الله خواند و نه ماه بعد توسط نادر خان به قتل رسید. خلیل‌الله خلیلی، شاعر که در عهد پادشاهی حبیب‌الله کلکانی، به‌عنوان مستوفی ولایت بلخ گماشته شد و نیز سرمنشی امیر حبیب‌الله کلکانی بود، از او تصویری یک عیار مجاهد، و یک «جنگجو خدا» به‌دست می‌دهد.

خلیل‌الله خلیلی، در باره شخصیت او می‌گوید: «من به حبيب‌الله دو علاقه داشتم: علاقه اول من این بود که در باغ پدرم باغبان بود. علاقه دوم من این بود که او امان‌الله خان را از تاج تخت انداخته بود و به‌مجردی که او آمد و بر سر تخت نشست، آدم بی‌سواد بود اما شجاع، بی‌سواد بود اما باوفا، بی‌سواد بود اما با ایمان. مرا در دربار خود احضار کرد و مرا به‌عنوان سرمنشی خود منصوب داشت. زمانی‌که در مزار بودم روس‌ها به بهانه‌ی طرفداری از امان‌الله خان حرکت کردند که مزار شریف را بیگرند. اما امان‌الله خان یک جوان‌مردی کرد و گفت که من نمی‌خواهم تخت و تاج خود را با کمک روسها بیگرم و روسها از افغانستان واپس رفتند.

امیر حبيب‌الله کلکانی از همان آغاز سلطنتش با مقاومت برخورد کرد. او با حملات پی‌هم شاه امان‌الله از قندهار و طرفدارانش غلام‌نبی‌خان چرخی از مزار و شجاع‌الدوله از هرات مواجه بود. با وجود پیروزی‌های اولیه، به‌نظر می‌رسید که به‌دست آوردن پیروزی نهای برای رژیم او کار آسانی نباشد.»

اما، واقعاً امیر حبیب‌الله کلکانی که بود؟ یک قهرمان یا یک راهزن؟ یک عیار یا یک بی‌سوادی که از امور کشورداری هیچ نمی‌دانست؟ آنچه در زیر آمده است، نظر نجیب مایل هروی است که خود او نیز یک تاجیک‌تبار افغانستانی است.

نابهينه‌انديشی و عدم آمادگی جامعه برای پذيرفتن آورده‌های امير در داخل کشور از يکسو و تزلزل و لغزش‌های سياست خارجی از سوی ديگر باعث شد تا انگليس برای حفظ منافع اقتصادی خود در هندوستان به‌تلاش دست يازد و در پس امير فرمان‌بردارتری برآيد، از اين‌رو انفجار داخلی افغانستان شروع شد و بعد از کشمکش‌های محلی، حبيب‌الله مشهور به «بچه‌ی سقو» در سال ۱۹٢۹ استحکامات «امانی» را متزلزل کرد و همراه با کابينه‌‌ی خود وارد کاخ سلطنتی شد.[۱]

روی کار آمدن حبيب‌الله بچه سقو را در تاريخ[٢] معاصر افغانستان نمی‌توان نهضتی ناميد اميدوارکننده، و يا بهتر از امارت‌های پيشينه، بل فاجعه‌ی تاريخی بود که رخ داد و ناهمگونی‌ها و ناهنجاری‌هايی فراوان در جامعه افغانستان ايجاد کرد. اوضاع سياسی، اجتماعی و اقتصادی افغانستان را از روی اعلاميه‌ای که حبيب‌الله بچه سقو ايراد کرده می‌توان تخمين کرد.[٣]

اعلاميه بچه‌ی سقو به‌زبان خودش

مه (من) اوضای (اوضاع) کفر و بی‌دينی و لاتی‌گری حکومت سابقه ره (را) ديده، و برای خدمت دين رسول‌الله کمر جهاده (جهاد را) بسته کدم (کردم) تا شما بيادرها ره (برادرها را) از کفر و لاتيگری نجات بتم (بدهم) مه بادازی (بعد از اين) پيسه (پول) بيت‌الماله به تعمير و متب (مکتب) خرج نخات کدم (نخواهم کرد) بل همه ره (را) به عسکر خود ميتم (می‌دهم) که چای و قند و پلو بخورن، و به ملاها ميتم که عبادت کنن، مه ماليه سفايی و ماسول (محصول) گمرک نمی‌گيرم و همه ره بخشيدم و دگه (ديگر) مه پاچای (پادشاه) شماستم، و شما رعيت مه می‌باشين بروين (برويد) بادازی هميشه سات خوده تير کنين (ساعت خود را خوش بگذرانيد)، مرغ‌بازی بودنه‌بازی کنين، و ترنگ تانه (شاداب) خوش بگذرانين.[۴]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مطالب از کتاب تاريخ و زبان افغانستان که توسط نجيب مايل هروی برشتۀ تحرير درآمده، توسط مهدیزاده کابلی برای دانشنامه‌ی آریانا بازنويس شده است.


[] پی‌نوشت‌ها
[۱]- ر.ک: غبار، مير غلام‌محمد، افغانستان در مسير تاريخ، ج ۱، ص ۸٢٦
[٢]- مايل هروی، نجيب، تاريخ و زبان در افغانستان، ص ۴۵
[٣]- عين نطق ساده‌لوحانه‌ی حبيب‌الله بچه‌ی سقو، که واقعاً نه شرق را می‌شناخت و نه غرب را، و نه آيين کشوداری، و سياست مدن مطلع بود. به‌قول دکتر باستانی پاريزی «فکر می‌کرد می‌شود هم از مردم بلخ و جلال‌آباد ماليات نگرفت و هم در کاخ کابل نشست و پادشاهی کرد.» (حماسه‌ی کوير، ص ۴٠۸)
[۴]- مايل هروی، نجيب، تاريخ و زبان در افغانستان، ص ۴٦


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

مايل هروی، نجيب، تاريخ و زبان در افغانستان، تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ دوم - ۱۳٧۱