جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۰ شهریور ۱۲, شنبه

حقوق زنان

از: دانشنامه‌ی آریانا

حقوق زنان


فهرست مندرجات
حقوق بشرحقوق زن در اسلام

حقوق زنان (به انگلیسی: Women's rights)، اصطلاحی‌ست که اشاره به آزادی و حقوق زنان در تمامی فرهنگ‌ها دارد. ممکن است این حقوق توسط قانون یا رسوم سنتی یا اخلاقی و یا دینی در یک جامعه به رسمیت شناخته ‌شوند یا نشوند. دلیل گروه‌بندی خاص این حقوق تحت عنوان زنان و جدا کردن آن از حقوق عام‌تری مثل حقوق بشر این است که بنا بر تئوری، این حقوق در بدو زاده شدن برای تمام بشر به‌رسمیت شناخته می‌شوند اما مدفعان حقوق زنان نشان می‌دهند که به‌دلایل تاریخی و فرهنگی زنان و دختران بیش‌تر از مردان از شمول این حقوق خارج می‌شوند.

چنان‌که برخی از نويسندگان به‌رغم تاكيد بر آزادی، برابری و حقوق فردی و ... به‌صراحت اين مفاهيم را برای مردان به‌كار می‌برند، و زنان را واجد سرشت و طبيعی خاص می‌دانند كه مستلزم جدا كردن سپهر خصوصی - عمدتاً زنان - از سپهر عمومی - كاملاً مردانه - است.

این امر، اين نكته را قابل تامل می‌سازد كه چه‌گونه در عصر روشنگری اين عقايد سنتی هم‌چنان پا بر جا مانده است؟


رويكرد ادیان

کتاب مقدس، کتابی سرتاسر مردانه است. بنا بر روایت تورات، زن از دنده مرد آفریده شده است،[پیدایش ۲: ۲۳] و در باغ عدن حوا بود که آدم را به خوردن از میوه ممنوعه اغوا کرد؛[پیدایش ۳: ۷] و به‌جزای این گناه شوهرش تا ابد بر وی مستولی شد.[پیدایش ۳: ۱۷]

زن در بین عشایر بنی‌اسرائیل، خرید و فروش می‌شده است؛ در تورات، پدر در برابر دریافت حق پدری، که بهای دختر باکره نامیده می‌شد،[خروج ۲۲: ۱۵] دختر خود را به شوهر می‌فروخت و هنگامی که این معامله انجام می‌گرفت و دختر نامزد می‌شد، مورد تملک مرد قرار می‌گرفت.[دئوترونومی ربه ۱۱: ۲] مرد اجازه داشت هر اندازه که دارایی‌اش به او اجازه می‌دهد، زن اختیار کند و یا از بازار، کنیز و هم‌خوابه خریداری نماید.

به‌موجب متون زرتشتی ساسانی و به‌ویژه «ماتیگان هزار دادستان»، زنان اموال و مایملک مرد دانسته می‌شده‌ و بهایی معین داشته‌اند. بهایی که معمولاً برابر با قیمت یک مرد برده، یعنی در حدود ۲۰۰۰ سکه نقره بوده است[*].

موقعیت زنان در اسلام، همواره مورد اختلاف‌نظر بوده‌است. شریعت اسلام، تفاوت‌هایی برای حقوق، تکالیف و نقش‌های زنان و مردان قائل شده‌ است.

آن ماری شیمل درباره‌ی وضعیت زنان در اسلام می‌نویسد: «تاریخِ اسلام نشان می‌دهد که خانم‌ها، از نظرِ فکری و عقلانی، به‌هیچ‌وجه بی‌کار و بی‌تحرک نبوده‌اند. به‌گونه‌ای که انسان در بینِ روات حدیث به تعدادی از خانم‌ها برخورد می‌کند و یا همچنین خانم‌هایی که در هنر خوشنویسی و یا شعر و شاعری برجستگی داشته‌اند. همان‌طور که همسر نخستینِ محمد، خدیجه، آن جناب را در اولین ضربه‌ی دریافت وحی یاری کرده بود. بر همین منوال نیز، جوان‌ترین همسر ایشان، عایشه نیز نقش قابل توجهی در انتقال احادیث پیامبر و نیز در سیاست به‌عهده داشت. رابعه بصری در قرن ۸ میلادی یکی از زنان عارف بسیار صاحب نفوذ بود و فرمانروایان زن، از قبیل راضیه سلطانه در دهلی، و شجرات‌الدور در مصر در قرن سیزدهم میلادی، و بگوم های بوپال در قرون نوزدهم و بیستم میلادی، هر کدام نقش مهمی در سیاست کشورهای خویش بازی کردند»[آن ماری شیمل، درآمدی بر اسلام، ص ۱۱۵]

وضعیت زنان در عربستان سعودی را، بسیاری از پژوهشگران علوم اجتماعی، به وضعیت سیاهان در نظامِ تبعیض نژادی آفریقای جنوبی مانند کرده‌اَند؛ چرا که در هر دو نظام حقوق نابرابر، دسترسی نابرابر به امکانات و مشاغل، جداسازی مدارس و فضاهای عمومی وجود دارد؛ با این تفاوت که در آفریقای جنوبی، سیاهان با محدودیت و محرومیت روبه‌رو بودند و در عربستان سعودی کمابیش زنان چنین وضعیتی دارند.


رويكرد اندیشمندان عصر روشنگری

از آن‌جا كه برخی از نویسندگان به‌رغم تاكید بر آزادی، برابری و حقوق فردی و ... به‌صراحت این مفاهیم را برای مردان به‌كار می‌بردند، و زنان را واجد سرشت و طبیعی خاص می‌دانستند كه مستلزم جدا كردن سپهر خصوصی - عمدتاً زنان - از سپهر عمومی - كاملاً مردانه - بود، این نكته را قابل تامل می‌سازد كه چه‌گونه در بستر اندیشه روشنگری این عقاید سنتی هم‌چنان پا بر جا مانده بود؟ در حالی که عصر روشنگری مدعی بود عصر طرد سنت‌گرایی و جایگزین كردن خردگرایی و انسان‌محوری (و نه مردمحوری) است.

اندیشمندانی چون ژان ژاك روسو. كانت و فیخته به‌صراحت زن را در خدمت مرد و برای خشنودسازی او تعریف می‌كردند. فلاسفه كلاسیك و فلاسفه ادوار نخستین رومانتیك نیز كه از تساوی حقوق مرد و زن سخن می‌گفتند، باز با تكیه بر طبیعت و ذاتی كه برای زن به‌عنوان محور خانواده شناخته شده بود، او را هم‌چنان موظف به رعایت اصول كارخانه و حرمت نهادن بر ارزش مرد می‌دانستند[صدر نبوی، ۱٣٧۱].

البته در كنار چنین رویكردهایی افرادی به‌ویژه‌ی زنانی چون مادام رولان [Madame Roland] و المپ دوگوژ [Olympe de Gouge] خواهان حقوق زنان بودند. و نیز باید از ماد موازال دو گورنه [de Gournarg] نام برد كه از شاگردان دكارت بود و در كتاب مساوات مردان و زنان، حقارت زنان را ناشی از تحصیلات محدودتر آنان دانست و نه فرودستی ذاتی یا طبیعی آن‌ها[Rowbatham, 1972: 28].

هم‌چنین آلیس روسی به‌هنگام ارایه افكار نویسندگان فمینیستی در بریتانیایی كبیر و امریكا بین قرون ۱٨ و ۱۹ اشاره می‌كند كه این نویسندگان وارث اعتقاد دلنشین عصر روشنگری بودند كه معتقد بودند كه خرد راه را به‌تدریج به‌سوی نظم اجتماعی بهتر، فارغ از خرافاتی كه در گذشته، بشریت را به انحطاط كشانده بود، می‌گشاید. این مولفین عمیقاً معتقد بودند كه خرد هرگاه از طریق آموزش به‌درستی تدریس شود، زنان و مردان را آزاد می‌سازد.[Rossi, 1973]

در این‌جا به‌طور اجمال به آرای ۴ اندیشمند عصر روشنگری با عمدتاً دو گرایش متفاوت نسبت به زنان پرداخته خواهد شد.

۱- ژان ژاك روسو

ژان ژاك روسو

روسو (Jean-Jacques Rousseau) از جمله متفكران عصر روشنگری است كه در ستایش خرد، برابری و آزادی برای انسان بسیار نوشته است. اما زمانی كه به زن می‌رسد قلم او تغییر بیان می‌دهد گویی زن، انسان نیست. روسو زن را موجودی می‌داند كه طبیعت آن را برای مرد خلق است. خرد در زنان ناچیز است. چرا كه احساسات زن قوی‌تر از آن است كه به توانایی خردورزی مردان برسد. به‌عبارتی زنان دارای عقلی عملی هستند ضد خرد. از آن‌جا كه منشا حقوق طبیعی برای انسان در تفاوتی است كه به واسطه خردمندی، او را از حیوانات متمایز می‌كند و چون در خردورزی تردید است، پس نمی‌توان او را واجد حقوق دانست.[مشیرزاده، ۱٣٧۹: ۵۱۱] و بدین‌سان بر موقعیت فرودست زنان نسبت به مردان تاكید و آن را تائید می‌كند.

از كتاب اخلاقی او به‌نام «امیل» كه «در باب آموزش زندگی» به پسری به‌همین نام است چنین بر می‌آید كه وظیفه یك زن خشنود ساختن یك مرد است. در واقع حیثیتی ابزاری برای زن قائل است نه غایی.

٢- امانوئل كانت

امانوئل كانت

كانت (Immanuel Kant) نیز از چهره‌های برجسته و تاثیرگذار عصر روشنگری به‌شمار می‌آید. كانت با وجود عظمت فلسفی خویش به‌خاطر دیدگاه منفی‌ای كه نسبت به زنان در آثارش به‌چشم می‌خورد بسیار مورد انتقاد قرار گرفته است كه این نگرش منفی به شدت تحت تاثیر ژان ژاك روسو می‌باشد.

كانت ازدواج را قراردادی میان زن و مرد می‌داند و از آن به‌عنوان روابط انسانی متقابل میان زن و مرد پاسداری می‌كند. روابط جنسی بیرون از دایره ازدواج، افراد را تا حد شی و كالا پایین می‌آورد كه می‌توانند دست‌آویز كامجویی‌ها و لذت طلبی‌ها شوند. كانت با پذیرش چهارچوب ازدواج، نگاه به زن به‌عنوان شی جنسی را به همان شدت رد می‌كند كه نگاه مرد به‌عنوان شی جنسی را. اگر چه این نگاه كانت به زن می‌تواند نقطه درخشانی در رویكرد او به زن تلقی گردد اما در سایر اندیشه‌های كانت جایگاه زن در نهاد خانواده و حقوق شهروندی وی، رنگ می‌بازد.

كانت معتقد است نهاد خانواده به‌گونه‌ای اتفاقی و تصادفی نمی‌تواند به هماهنگی و همسازی دست یابد. باید یكی از دو ركن این نهاد، خود را تابع دیگری سازد. باید یك نفر برتری دست بالا داشته باشد تا نهاد خانواده اداره شود. از آن جا كه مرد بر پایه‌ی طبیعت، از نظر جسمی بر زن برتری دارد، مدیریت خانواده با مرد است.[محمودی، ۱٣٨٢: ٦۱]. كانت به تقسیم كار میان زن و مرد قائل است مرد وظیفه دارد كه در زندگی اجتماعی، همانند صنعت و تجارت ایفای نقش كند. كار زن، خانه‌داری و انجام مسئولیت‌هایی است كه در توانایی یك مادر است. مرد امنیت را به زن ارزانی می‌دارد و عهده‌دار مدیریت خانواده است زن با برخورداری از امنیت و آسودگی، از زندگی بهره‌مند می‌شود. در عین حال، مرد در سایه‌ی امنیت و آسایش كه زن فراهم آورده، آرام می‌گیرد. از این رو مرد آسایش خود را مرهون همسر خویش می‌داند و به وی احترام می‌گذارد. افزون بر این‌ها، مرد تداوم نسل بشر را در وجود زن می‌یابد كه طبیعت آن را به عهده‌ی زن وانهاده است[همان]. از این اندیشه تاكید بر جدایی عرصه عمومی از عرصه خصوصی و تعلق زن به‌عرصه خصوصی به‌خوبی آشكار است.

در جایی دیگر كانت به توضیح مفهوم «مالكیت‌های خانواده» می‌پردازد، رویكردهای او به زن به مراتب تیزتر و منفی‌تر می‌شود، از نظر كانت، مالكیت‌های خانواده جزیی جز همسر یك مرد یعنی زن و فرزندان و خدمت‌كاران نیست. اینان، دارایی مردند. به زعم كانت خانواده‌ی یك مرد از نظر حقوقی، دارایی وی به‌شمار می‌آیند، اما از نظر اخلاقی هر یك از اعضای خانواده، باید به‌عنوان افراد خودمختار در نظر گرفته شود. منشا این حقوق برای مرد نه از زور سرچشمه می‌گیرد و نه قرارداد، بلكه از دارایی شخص وی بر می‌آید. در نگاه كانت، خانواده، از نظر حقوقی یك شخص است و این شخص كسی جز سركرده خانواده یعنی مرد نیست[همان].

اما از بعد اجتماعی زن شهروندی منفعل است، یعنی شهروندی كه در فعالیت‌های سیاسی و در ساختار قدرت حكومتی، حق انتخاب شدن و انتخاب كردن ندارد. بر پایه‌ی این دیدگاه، زن برای همیشه فاقد استقلال است و به‌عنوان یك شهروند منفعل، مجبور است نابرابری با مردان را بپذیرد[همان: ٦٢].

این امر شاید ریشه در این دارد كه كانت زن را پیرو «هوی و هوس» می‌داند، اما در وجود مرد گوهر «خرد» را می‌یابد. از این روست كه «زنان باید سلطنت كنند، اما مردان حكومت» چرا كه این هوی و هوس است كه سلطنت می‌كند و این خرد است كه حكومت می‌كند[همان].

در مجموع تصویری كه كانت از زن ترسیم می‌كند دارای ابعاد گوناگونی است. ابعاد منفی این تصویر آمیزه‌ای است از نفسانیت، جلوه‌گری، جاذبه‌ی جنسی، حیله‌گری، سطحی‌نگری و پُرحرفی. در برابر زن، محور خانواده ما در فرزندان، تدوام بخش نسل بشر و مایه امنیت و آسایش مرد است. كه این ابعاد مثبت نیز باز تكرار همان تصویر سنتی از زنان می‌باشد.

٣- مری ولستون‌کرافت

مری ولستون‌کرافت

مری ولستون‌کرافت (Mary Wollstonecraft) از جمله مدافعین حقوق زنان و به‌شدت تحت تاثیر انقلاب فرانسه و امریكا بود. او كه انگلیسی‌الاصل بود، آرا و اندیشه‌های لیبرالیستی و ایده برابری را پی‌گیری می‌كرد و در نهایت این اندیشه‌ها را در باب زنان به‌عنوان اثر برجسته منتشر ساخت. كتاب او تحت عنوان «بیانیه حقوق زنان[]» در سال ۱٧۹٢ انتشار یافت كه به‌نظر بسیاری از فمینسیت‌ها اولین بیانیه بزرگ فمینیستی است به‌شمار می‌رود تا جایی كه عده‌ای آن‌را انجیل فمینیسم دانسته‌اند. موضوع اصلی كتاب، تعمیم ایده حق تعیین سرنوشت انسانی به زنان است. آن چه كه بعدها جان استوارت میل به آن می‌پردازد. بخش اعظم این كتاب انتقاد از كسانی است كه به تحقیر زنان پرداخته‌اند. از جمله روسو، ادموند برك، محافظه‌كار انگلیسی.

مری ولستون كرافت به‌شدت مخالف این عقیده است كه زنان غیر عقلانی‌اند چرا كه زنان به‌علت ماهیت انسانی خود خردورزند و این خردورزی منشأ بهره‌مندی آن‌ها از سایر حقوق انسانی است. بنابراین، جنسیت حقوق را محدود نمی‌كند. جمله مشهور او این است كه «خرد جنست ندارد، ذهن جنسیت ندارد، دانش جنسیت ندارد.»[مشیر زاده، ۱٣٨٣].

از نظر او مردان و زنان برابرند و اگر به‌نظر می‌رسد كه زنان چیزی كم‌تر از مردان دارند به این دلیل است كه مردان میان زنان و خرد ایستاده‌اند و در طول تاریخ منكر «فهم زنان» شده‌اند.

ولستون كرافت به‌عنوان یک متفکر لیبرالیست، اثری درخور در ادبیات کلاسیک فمنیست لیبرال فراهم آورد.

۴- جان استوارت میل

جان استوارت میل

جان استوارت میل (John Stuart Mill) نیز كه در سنت لیبرالی قرار می‌گیرد، از روشنفكران عصر روشنگری است كه تحت‌تاثیر آرای ولستون كرافت و نیز همسر خود هریت تیلور [Harriet Taylor] می‌باشد.

برداشت او از زن در مقابل برداشت روسو قرار می‌گیرد. او نماینده اندیشه‌ای است كه چون در خردورزی زنان تشكیك نمی‌كند بر آن است كه حتی اگر از این نظر تفاوتی بین زنان و مردان دیده می‌شود، ناشی از آموزش‌های متفاوت است و به اصطلاح به جامعه‌پذیری یا فرهنگ‌پذیری متفاوت زنان و مردان، باز می‌گردد. از نظر میل كلاً زنانگی دارای ماهیتی اجتماعی است و نه طبیعی و ذاتی. در واقع زنان «محصول نظامی» هستند كه به آن‌ها ستم می‌كند، نظام آموزشی رسمی و غیر رسمی در خدمت آن است[مشیرزاده، ۱٣٧۹].

از نظر میل این نظام مجموعه ویژگی‌های انسانی، یك بخش (عقلانیت) را در مردان تقویت و در زنان سركوب می‌كند و بخش دیگر (عاطفی) را در زنان تقویت و در مردان سركوب می‌گردد. در نتیجه زنان عاطفی‌تر و مردان عقلانی‌تر می‌شوند. در حالی‌كه اگر آموزش‌ها برابر باشند، می‌بینیم كه زنان و مردان از نظر عاطفی با یك دیگر برابرند[مشیرزاده، ۱٣٨٣: ٣٣].


رويكرد فیمینست‌ها



[] يادداشت‌ها




[] پيوست‌ها


...


[] پی‌نوشت‌ها

...


[] جُستارهای وابسته






[] سرچشمه‌ها







[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

رده‌ها │ ...