جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

حزب دمکراتیک خلق افغانستان

از: آصف معروف

کودتای هفتم ثور

حزب دموکراتیک خلق افغانستان، دموکراتیک نبود


فهرست مندرجات

.



گفت‌وگو با فرید مزدک

فریداحمد مزدک، معاون دکتر نجیب‌الله می‌گوید: من کاملاً متأسف و شرمنده هستم که در آن جریان‌ها دست داشتم یا شرکت داشتم

فریداحمد مزدک، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های جریان چپ در افغانستان است. او از آوان جوانی به جریان پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان پیوسته است. مزدک در سال ۱٣۵٨ هنگامی که دولت ببرک کارمل روی کار آمد، به‌عنوان دبیر سازمان دمکراتیک جوانان افغانستان منصوب شد. مزدک که از چهره‌های باسواد و دانشگاهی حزب دموکراتیک محسوب می‌شود، از منشی جوانان حزب دموکراتیک خلق تا سطوح بالایی این حزب پیش رفت. او در این حزب، دبیر اول سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، دبیر و عضو بیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک و پس از تغییر نام حزب به‌حزب وطن، معاون رییس حزب وطن بود. مدتی هم نماینده‌ی مردم شهر کابل در پارلمان در زمان دولت دکتر نجیب‌الله انتخاب شد. با سقوط رژیم دکتر نجیب‌الله افغانستان را ترک کرد. او هم‌اکنون در آلمان زندگی می‌کند. مزدک که از چهره‌های طراز اول جریان چپ افغانستان محسوب می‌شود؛ اکنون به یک منتقد سرسخت این جریان تبدیل شده است. دیدگاه‌های او مورد توجه جامعه سیاسی و فرهنگی افغانستان قرار گرفته است.

او می‌گوید: «در آن سال‌ها به‌خصوص در شهرهای افغانستان به‌ویژه شهر کابل در دانشگاه‌ها و مکتب‌ها زیاد اعتراض‌ها و تظاهرات می‌شد و بخش زیادی از نسل جوان را به‌طرف خود می‌کشاند. من هم به‌همان‌سو کشانیده شدم. چرا؟ دلیلش بیش‌تر عقلانی و فکری نبود. من خط‌مش و برنامه‌های سازمان‌ها و جریان‌هایی را که در آن‌زمان وجود داشتند، مورد ارزیابی و مطالعه قرار نداده بودم.»

سی و چهار سال پیش حزب دموکراتیک خلق افغانستان قدرت سیاسی را در این کشور با کودتای خونینی به‌دست گرفت و بیست سال پیش مجاهدین با فروپاشی رژیم کمونیستی، وارد کابل شدند و حکومت اسلامی اعلام کردند.

این دو رویداد، افغانستان را متحول کرد و تلخی‌ها و شیرنی‌ها و هم‌چنین دردها و زخم‌های ناشی از این‌دو تحول هنوز قابل لمس است و سال‌ها ادامه خواهد داشت.

فرید مزدک، عضو سابق هیات رهبری حزب وطن (سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان) در یک مصاحبه اختصاصی بیست سال پس از سقوط حاکمیت این حزب می‌گوید، از پیامد عملکردهای حزبی که عضو آن بود، متأسف است.

به‌گفته او این حزب از بدو تأسیس تا آخرین زورهای حیاتش، دچار مشکلات و اختلافات درون حزبی بود و در سال‌های حاکمیت هرگز جنگ مجال نداد تا برنامه‌های دموکراتیک در عمل پیاده شوند.

فرید مزدک حدود بیست سال اخیر را در غرب زندگی کرده است. افکار سیاسی چپ‌گرایانه‌اش حالا متحول شده، گذشته و آینده را از منظر دیگری می‌بیند.

  • آصف معروف به بهانه بیستمین سال سقوط حزب دموکراتیک خلق، با فرید مزدک مصاحبه کرده و ابتدا از او پرسیده است که چه چیزی او را به‌سوی این حزب کشاند.
  • □ سال‌های هفتاد دو و هفتاد و سه متعلم صنف نه و صنف ده مکتب بودم در لیسه (دبیرستان) نادریه. در آن سال‌ها به‌خصوص در شهرهای افغانستان به‌ویژه شهر کابل در دانشگاه‌ها و مکتب‌ها زیاد اعتراض‌ها و تظاهرات می‌شد و بخش زیادی از نسل جوان را به‌طرف خود می‌کشاند. من هم به همانسو کشانیده شدم. چرا؟ دلیلش بیشتر عقلانی و فکری نبود. من خط مش و برنامه‌های سازمان‌ها و جریان‌هایی را که در آن زمان وجود داشتند، مورد ارزیابی و مطالعه قرار نداده بودم.

    من در خانواده زندگی می‌کردم که در آن، تعدادی از بزرگان سیاسی فکر می‌کردند و به این حرکت‌ها علاقمند بودند. آن‌ها در عین حال سرمشق و الگو برای جوانترهای خانواده ما هم بودند. در حقیقت من با این چیزها و در همان فضا علاقمند شدم به این حرکت‌ها و پیوستم به جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان.

  • در آن‌زمان البته یک مقدار چپ‌گرایی مٌد روز هم بود در بسیاری کشورهای جهان این‌هم یک انگیزه بود برای شما و جوانان هم نسل شما؟
  • □ چرا که نه؟ البته در آن‌زمان در کاربرد اصطلاحات چپ و راست زیاد دقت صورت نمی‌گرفت؛ بخصوص توسط نسل من. اما یک چیز که زیاد مورد توجه بود این بود که باید عدالت وجود داشته باشد، فقر نباشد، همه به‌صورت همسان از امکانات و نعمات موجود در جامعه بهره داشته باشند و همین‌ها بود پایه‌ها و اساسات اساسی یک جریان چپ که من بعدها متوجه شدم و فهمیدم.

  • خب شما تجربه حضور و زندگی در غرب را داشتید آیا در اعتقاداتان نسبت به‌همین مکتب‌های سیاسی حالا تغییری آمده؟
  • □ در حقیقت دگرگونی‌هایی در ذهن من بعد از سال ۸۵-۸۶ در کشور رخ داده بود. در سال‌های مهاجرت در غرب، یک‌مقدار دقت بیشتر صورت گرفت، من متوجه شدم آن دگرگونی‌ها درست و صحیح بودند. من یک مقدار در آزمون تجربه سیاسی غربی‌ها آن سال‌های خود را درست یافتم و کمی ژرفتر در این خط پیش رفتم و حالا دارای همان اندیشه‌ها هستم با اعتقاد و باور بیشتر.

    همان اندیشه‌ها منظورم اندیشه‌های دموکراتیک است، اندیشه‌های آزادای‌خواهانه است، اندیشه‌های عدالت‌طلبانه است، اندیشه‌های مبارزه برای یک زندگی و جامعه باز و آزاد که در آن انسان از تمام آزادی‌های فردی برخوردار باشد؛ چیزی را که ما در نظام‌های ساخته شده فکری قبلی خود نداشتیم.

  • حزبی که شما متعلق به آن بودید، حاکمیت را به‌دست گرفت، شما هم به‌تدریج از سازمان جوانان تا سطوح بالای حزب، پله‌های ترقی در حزب را پیمودید، تلاش‌هایی برای تحقق اهداف خود کردید ولی سرانجام به شکست انجامید. چرا؟ روش نادرست بود؟ خارجی‌ها دخالت کردند؟ مخالفان شما قوی بودند؟
  • □ همه این‌ها. ولی مهم‌تر از همه این‌ها این بود که حزب دموکراتیک خلق افغانستان، یک حزب بومی نبود. یک حزب ساخته شده بر اساس نظریه‌ها و استراتیژی‌های کلانتر منطقه‌ای و جهانی بود و یک حزب غیر مستقل بود.

    حزب اتکا داشت به‌نیروی وسیعی از انسان‌های پاک نیت، وطن‌دوست و مصمم برای ترقی و پیشرفت جامعه افغانستان، اما در مجموع من می‌خواهم تأکید کنم که به‌لحاظ ذهنی، اهداف، اندیشه و دیدگاه، یک حزب بومی نبود.

    آرمان‌هایش شاید ولی اندیشه‌هایش نشأت نمی‌کرد از حقیقت زندگی و جامعه افغانستان، بلکه بیشتر نشأت می‌کرد از الگوها و مدل‌هایی که توسط جریان‌های لنینیستی آن‌زمان از جانب اتحاد شوروی به کشورهای مثل افغانستان تحمیل می‌شد.

    به این اساس اندیشه‌ها و آرمان‌هایی که ما به آن باور داشتیم که ما را می‌برد به‌طرف یک جامعه آزاد و مرفع و پیشرفته، از لحاظ اقتصادی و اجتماعی و سیاسی این آرمان‌ها در حقیقت نقش بر آب شدند.

  • تعداد زیادی از جوانان به‌خاطر همین مدل‌ها و همین آرمان‌ها قربانی شدند و خون ریختند، شما به‌عنوان عضو سابق رهبری حزب اظهار ندامت می‌کنید؟
  • □ بله من کاملاً متأسف و شرمنده هستم که در آن جریان‌ها دست داشتم یا شرکت داشتم. جریان‌های سیاسی و اجتماعی آن سال‌ها منتج به‌حوادثی شد که شما از آن نام بردید.

    اما فراموش نکنیم که بدبختانه همه طرف‌های درگیر در داخل افغانستان مستقل نبودند. از طرفین درگیر در مسایل داخلی افغانستان قدرت‌های کلان جهانی استفاده ابزاری می‌کردند تا به اهداف خود در منطقه برسند و متأسفانه همین حالت تا امروز هم ادامه دارد.

  • چه می‌شد کرد که مرام و هدفی که برای دموکراتیزه کردن جامعه وجود داشت، تحقق پیدا می‌کرد؟
  • □ شاید بسیار آرمانی و خیال‌پردازانه باشد چیزی که من می‌گویم، ولی افغانستان یک شانس طلایی داشت اگر دهه دموکراسی به‌صورت مثبت ادامه می‌یافت. اگر شاه (ظاهر شاه) جرأت می‌کرد قانون احزاب را پاس می‌کرد، اگر پسر عموی شاه، (داوود خان) از سماجت خود پایین می‌آمد و وقتی که او طرفدار جمهور و رأی و آزادی مردم بود واقعاً می‌رفت به‌طرف رعایت دموکراسی در جامعه و در جهت ادامه دهه دموکراسی کار می‌کرد.

    من فکر می‌کنم در آن صورت ما امروز در افغانستان یکی از بهترین نمونه‌های یک دولت پادشاهی - پارلمانی با پیشرفت اقتصادی بسیار خوب می‌توانستیم داشته باشیم. اما نشد. بنابر دلایل متعدد.

    در آن سال‌ها فاجعه‌ای در افغانستان اتفاق افتاد، منظورم کودتای جمهوری‌خواهانه محمد داوود بود. در حقیقت این (کودتای داوود خان) همه شرایط و زمینه‌ها را مساعد ساخت برای وقوع مجموع فاجعه‌های که بعداً در افغانستان رخ داد و اوضاع و احوال کشور ما را برد به‌طرف پیچیدگی و تراژیدی‌های بسیار بزرگی که مردم افغانستان تجربه کردند.

    مشخصاً در رابطه با حزب دموکراتیک خلق افغانستان باید بگویم که ای کاش حزب دموکراتیک خلق افغانستان به‌قدرت نمی‌رسید. به‌حیث یک نیروی سالم در اپوزیسیون رشد می‌کرد اما اپوزیسیون یک دولتی که واقعاً می‌توانست اپوزیسیون را تحمل کند. در حقیقت حزب دموکراتیک خلق افغانستان با اشغال قدرت، مرگ تدریجی خود را آغاز کرد، با اشغال قدرت لگد زد به‌تمام آن چیزی‌های که به مردم به‌مثابه آرمان خود وعده داده بود.

  • زمانی هم آمد که حزب هم نامش را تغییر داد و هم در واقع اهداف خود را تغییرداد، سیاست مصالحه ملی را اعلام کرد ولی بیست سال پیش را اگر به‌یاد بیاوریم، با تمام این سیاست‌ها باز هم سقوط کرد. بعضی‌ها فکر می‌کنند که ممکن بود اگر در درون نیروی بیروی سیاسی، اختلاف بوجود نمی‌آمد و حزب از هم پاشیده نمی‌شد، دولت می‌توانست مقاومت کند یا در واقع شکست به‌گونه دیگری واقع شود نه به این‌گونه که بالاخره حتی منجر به پایان مرگ تراژیک رهبر حزب و رئیس جمهور نجیب‌الله شود؟
  • □ خوب تغییرات در حزب دموکراتیک خلق افغانستان زیر تأثیر تغییرات در شوروی (پریسترویکا) بود. این تغییرات، تغییرات درستی بود. باید می‌آمد اما دیر آمد، ناوقت آمد. ولی برای این‌که این تغییرات در درون حزب جا بیافتد و واقعاً یک حزب نو بوجود بیاورد ما به‌زمان احتیاج داشتیم، به صلح و ثبات احتیاج داشتیم، به جلب حمایت مردم احتیاج داشتیم که همه این‌ها را نداشتیم. به یک نیروی منسجم احتیاج داشتیم که این نیرو واقعا از دل و جان برای اصلاحات در درون حزب می توانست کار کند و بر پایه اعتقاد به اصلاحات در درون حزب باید کار کند.

    من گفتم که حزب در هفت ثور سال پنجاه و هفت به‌قدرت رسید و در قدرت گم شد و در سال‌های که ما مصالحه را اعلام کردیم و خواستیم این حزب را از نو بسازیم هر قدر کوشیدیم که حزب را از درون قدرت بیرون بکشیم موفق نشدیم. حزب گمشده (در قدرت) را ما دوباره نتوانستیم که از درون قدرت بیرون بکشیم.

  • یعنی شما تصور می‌کنید که این پایان ناگزیر بود؟
  • □ چنین پایانی، تنها عاملش ضعف درون حزبی نیست، حزب در بحران زندگی می‌کرد، یک حزب غیر دموکراتیک شده بود. در تمام احزاب عقاید مختلف وجود دارد، گرایش‌های مختلف وجود دارد، ولی احزاب دموکراتیک بر گرایش‌های خود مجال زیستن می‌دهند، مجال تبارز می‌دهند و از طریق گفتگو و تفاهم اختلافات خود را حل می کنند. اکثریت ها برنده می شوند و هیچ وقت اقلیت ها سرکوب نمی‌شوند. حق رأی‌شان محفوظ می‌ماند، حق نظرشان حفظ می‌شود. در حزب ما دموکراسی وجود نداشت، حزب ما یک حزب دموکراتیک نبود یک حزب اقتدارگرا و وابسته بود و در آن اختلافات یک امر طبیعی بود.

  • وقتی می‌گوئید دموکراتیک نبود یعنی می‌خواهید بگوئید در اصل و در نهاد غیر دموکراتیک بود، یا بعضی از رهبرانش دموکرات نبودند؟
  • □ حزب ما در اصل و در نهاد یک حزب لینینی بود. یک حزب لنینستی دموکراتیک که ما تا حال ندیده‌ایم و تاریخ به‌یاد ندارد و دیگر این‌که اختلافات چیزی نبود که در یک روز بوجود آمده باشد.

    اختلافات، نابسامانی و توطئه‌گری چیزی بود که از نخستین کنگره مؤسسان حزب دموکراتیک خلق افغانستان در این حزب راه یافته بود و قدم به قدم، ماه به ماه و سال به‌سال پیش رفته بود تا وقتی که این حزب سقوط کرد.

    بنا بر این، تنها رفع اختلافات راه نجات از آن حالتی که حزب دچارش بود، نبود. مشکل کلان دگر این بود که ما واقعاً در یک بحران بزرگ اقتصادی به‌سر می‌بردیم. جنگ جریان داشت و هیچ فرصت نیافتیم که در شرایط صلح و آرام برای ساختن یک دولت آن هم با اشتراک تمام مردم و گروه‌های سیاسی افغانستان کار کنیم.

    گپ مهم‌تر از همه این بود که دولت افغانستان بدون حامی خارجی زیسته نمی‌توانست و حالا هم نمی‌تواند. ما حامی خود یعنی شوروی را از دست دادیم و جای آن را نتوانستیم با حامی جدید پر کنیم.

    اعتماد غرب به‌ویژه آمریکایی‌ها را نتوانستیم جلب کنیم. به همسایه‌های خود چراغ‌های سبز داده نتوانستیم که نشان دهیم می‌توانیم معضلات خود را حل بکنیم و در عین حال به گروه‌های مجاهدین، به‌بخش بزرگ مجاهدین بخصوص آن‌های که در داخل بودند و زیر تأثیر کشورهای همسایه ما نبودند، نتوانستیم این اعتماد را بدهیم که ما می‌توانیم باهم کار کنیم.

  • بعضی‌ها معتقدند که وضعیت کنونی خیلی مشابه آن سال‌ها است. چه درس‌هایی می‌شود از آن سال‌های آموخت؟
  • □ بله در استراتژی‌های کلان تغییری نیامده، افغانستان همان موقعیت ژئوپولتیک را که صد سال دو صد سال قبل داشت امروز هم دارد. علاقمندان به این موقعیت همان‌هایی هستند که در گذشته بودند و فردا هم همین علاقمندان وجود خواهند داشتند. قدرت‌های کلان دگری هم اضافه شده مثل چین و هند هر روز صاحب نیرو و قدرت بیشتری می‌شوند.

    درسی را که امروزی ها می‌توانند از گذشته‌های پیش از حزب دموکراتیک خلق بگیرند، یک چیز است و آن این‌که همیشه منافع خود را با منافع همسایه‌های خود وفق دهند. مشکلات و دشواری‌های خود را در رابطه با همسایه‌های خود با رعایت و احترام به‌منافع متقابل، حل کنند. منافع ملی خود را به‌منافع دیگران رجحان دهند، اما با قدرت‌های جهانی هم باشند و طوری عمل کنند که از امکانات آن قدرت‌ها برای آبادانی کشور خود استفاده مؤثر و لازم را به‌عمل بیاورند.

  • صد سال قبل مشروطه‌خواهان اصلاحات می‌خواستند، بعداً شما اصلاحات می‌خواستید و دولت کنونی هم بر اصلاحات تاکید دارد، اما این روند اصلاح طلبی همیشه با موانعی روبرو شده است. حالا نیز نگرانی‌هایی وجود دارد که دست‌آوردهای سال‌های اخیر ممکن است قربانی مصلحت‌های سیاسی شود (مصالحه با طالبان) به‌نظر شما برای پایان جنگ چقدر باید بها داد و از چه چیزهایی نباید گذشت؟
  • □ آرمان تغییر نکرده، مشروطه‌خواهان هم همین آرمان را داشتند که امروزی‌ها دارند، مدرن‌گرایان امروزی جامعه افغانستان دارند. ترقی اقتصادی و اجتماعی، پیشرفت، مدرن ساختن جامعه افغانستان و مردم افغانستان، تأمین عدالت اجتماعی، تساوی حقوق مردم در تمام بخش‌ها، بناً این منطق درست است که آن آرمان دیروز و پریروز، امروز نیز هست و فردا هم خواهد بود.

    اما این‌که امروزی‌ها چه باید بکنند که باید راه حل مطلوبی برای حفظ آن دست‌آوردها بیابند. دست‌آوردهایی که در طی ده سال گذشته با اشتراک وسیع جامعه جهانی در افغانستان به‌دست آمده است برای آن کار کنند. باید گفت که حرف این است که ما جرأت کنیم و به دموکراسی چنگ بیاندازیم.

    امروز به دموکراسی در افغانستان، بنابر دلایل متعدد بخش‌های مختلف جامعه سیاسی افغانستان به‌نظرهای گوناگون می‌بینند، دیدگاه‌های مختلف دارند. عده‌ای توأم با شک به آن می‌نگرند. عده‌ای فکر می‌کنند که جامعه افغانستان جامعه‌ی عمیقاً سنتی و قبیلوی است و دموکراسی در اینجا جایی ندارد. (این عده معتقدند) که ما باید دوباره رجوع کنیم به‌نهادهای قبیلوی در جامعه و از آن طریق جامعه را در مدل مثلاً کشورهای شیخ‌نشین عربی رشد دهیم.

    به‌نظر من این یک عقب‌گرد بسیار بد است یک عقب‌گردی است که برای افغانستان بدبختی‌های بیشتری به ارمغان خواهد آورد. به‌نظر من آن‌هایی که طرفدار دموکراسی و آزادی و پیشرفت و رشد و استقلال در افغانستان هستند، باید با شجاعت با همدیگر نزدیک شوند. صرف‌نظر از تفاوت‌های گذشته خود.

    این‌ها امکانات مؤثر و بزرگ جهانی را از دست ندهند، حفظ کنند و از آن بهره بگیرند. ما زیر نام استقلال، استقلال، استقلال نمی‌توانیم کشور را ببریم بطرف عدم استقلال و گرسنگی و فقر و بدبختی و عقب‌ماندگی.

    شجاعت در حل مشکلات محلی خود داشته باشیم. افغانستان تا وقتی که نتواند معضلات منطقه‌ای را با همسایه‌های خود حل کند و در مقیاس جهانی با همه قدرت‌های جهان رابطه مناسب و درست را تأمین نکند، راه نجات دیگری ندارد.[۱]


    [] يادداشت‌ها

    يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


    [] پی‌نوشت‌ها

    [۱]- مزدک: حزب دموکراتیک خلق افغانستان، دموکراتیک نبود، بخش فارسی بی‌بی‌سی: جمعه ٠۴ مه ٢٠۱٢ - ۱۵ اردیبهشت ۱٣۹۱.


    [] جُستارهای وابسته




    [] سرچشمه‌ها

    سایت فارسی بی‌بی‌سی