جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

زندگی و مرگ نئاندرتال‌های ایرانی

از: فریدون بیگلری

انسان‌های اولیه‌ی ایرانی

زندگی و مرگ نئاندرتال‌های ایرانی‬‎


فهرست مندرجات

.



نئاندرتال‌های ایرانی بیدار می‌شوند

مجله‌ی علمی دانش روز، که به‌تازگی در ایران و به‌زبان فارسی منتشر شده، به‌همین مناسبت گزارشی از یافته‌های اخیر درباره‌ی انسان‌های اولیه در ایران و نحوه‌ی زندگی آن‌ها را با عنوان «نئاندرتال‌های ایرانی بیدار می‌شوند» به‌چاپ رسانده که جزئیات تازه‌ای از زندگی این موجود را نشان می‌دهد.

انسان نئاندِرتال (Homo neanderthalensis) گونه‌ای از سرده‌ی انسان بود که در اروپا و قسمت‌هایی از غرب آسیا، آسیای مرکزی و شمال چین (آلتای) سکونت داشتند. اولین نشانه‌ها از نئاندرتال‌های اولیه به حدود ۱۳۰ تا ۲۳۰ هزار سال پیش در اروپا برمی‌گردد. ۱۳۰ هزار سال پیش، مشخصه‌های کامل نئاندرتال‌ها ظاهر شدند و در ۵۰ هزار سال قبل نئاندرتال‌ها دیگر در آسیا دیده نشدند، با این وجود نسل آن‌ها در اروپا در حدود چهل هزار سال پیش منقرض شد. با توجه به این‌که انسان امروزی در پنج‌هزار سال پیش از انقراض آن‌ها وارد اروپا شد، احتمالاً این دو گروه انسانی با هم تماس‌هایی داشته‌اند.

در ایران، تاکنون بقایای نئاندرتال‌ها در دو غار شانیدر و غار بیستون در زاگرس کشف شده‌ است. در غار شانیدر بقایای استخوانی ده نئاندرتال یافت شد که یکی از منابع اطلاعاتی مهم درباره‌ی نئاندرتال‌های زاگرس و غرب آسیا محسوب می‌شوند. در غار بیستون یا غار شکارچیان بخشی از استخوان ساعد یافت شده که دارای ویژگی‌هایی است که در استخوان ساعد انسان‌های نئاندرتال قابل مشاهده‌ است. ابزارهای سنگی ساخته شده توسط این انسان‌ها در دو موزه، موزه‌ی پارینه‌سنگی زاگرس و موزه‌ی ملی ایران به نمایش گذاشته شده‌ است.

مجله‌ی دانش روز در شماره‌ی اردیبهشت ماه ۱٣۹۱ خورشیدی، مصاحبه‌ای را با دکتر فریدون بیگلری (متخصص پارینه‌سنگی از دانشگاه بوردو فرانسه و مسئول بخش پارینه‌سنگی موزه ملی ایران) انجام داده است، این مصاحبه در قالب ۱٠ پرسش درباره‌ی این انسان‌های دوران پارینه‌سنگی تنظیم گردیده است که پرسش‌ها و پاسخ‌ها را در ادامه می‌توانید ملاحظه بفرمایید.

بقایای انسان نئاندرتال در ایران، نخستین‌بار در پاییز سال ۱۳۲۸، توسط یک دیرینه‌شناس آمریکایی به‌نام کارلتون کوون (Carleton S. Coon)، در غارهای بیستون کشف شد، اما تلاش‌های اخیر پژوهشگران برای دست‌یابی به‌نحوه‌ی زندگی انسان‌های اولیه به‌یافته‌های تازه‌ای از این جانداران در ایران انجامیده است. به‌نوشته‌ی این مجله، ردپای نئاندرتال‌های ایرانی که آخرین آن‌ها تا سی‌هزار سال قبل در غارهای آهکی زاگرس سکونت داشتند، در کاوش‌های اخیر در غارهای قلعه بزی در اصفهان، کشف شده که اسرار تازه‌ای از زندگی آن‌ها در فاصله‌ی بین ۵۰ تا ۴۰ هزار سال پیش با خود دارد.

تصویری از بازسازی انسان نئاندرتال ایرانی توسط نگار نادری‌پور، در موزه‌ی بزرگ بندر عباس به‌نمایش درآمده است.

آن‌چه در زیر می‌آید، ده پرسشی است که درباره‌ی زندگی و مرگ نئاندرتال‌های ایرانی، انسان‌هایی که در دوران پارینه‌سنگی می‌زیستند، باید به آن پاسخ داد:


پرسش ۱: نئاندرتال‌ها در کدام دوره و کجای ایران می‌زیستند؟

باستان‌شناسان با توجه به‌ویژگی‌های ابزارسازی دوره‌های مختلف پارینه‌سنگی، این دوران را به دوره‌های پارینه‌سنگی قدیم، پارینه‌سنگی میانه، پارینه‌سنگی جدید و فراپارینه سنگی تقسیم کرده‌اند. دوران پارینه‌سنگی با ساخت اولین ابزارهای سنگی در حدود ٢/۷ میلیون سال پیش آغاز و در حدود ١٢ هزار سال پیش، همزمان با پایان عصر یخبندان و آغاز یکجانشینی، اهلی کردن دام و کشاورزی به پایان می‌رسد. دوره پارینه سنگی میانی در ایران و غرب آسیا همزمان با پراکنش انسان نئاندرتال در این مناطق است. این دوره در فاصله بین ٢۵٠ تا ٢٠٠ هزار سال پیش، شروع و در حدود ۴٠ هزار سال پیش، یا اندکی بعد از آن به پایان می‌رسد. این دوره با چندین دوره کوتاه گرم و دوره‌های یخچالی طولانی و سرد، مصادف است. با توجه به مطالعات انجام شده در ایران، متوسط دما در آخرین دوره یخچالی در البرز و زاگرس ۵ درجه پایین تر از متوسط دمای زمان حال بوده است. متاسفانه به علت شمار محدود کاو ش‌های انجام شده در مکان‌های این دوره در ایران، و محدود بودن آزمایش‌های سال یابی انجام شده، نمی‌توان با قطعیت درباره زمان ورود آن‌ها به ایران و زمان ناپدید شدن آن‌ها اظهارنظر کرد. قدیمی ترین آزمایش سال یابی انجام شده در مکان‌های پارینه سنگی ایران، مربوط به مکانی بنام «همیان » در شمال کوهدشت لرستان است. این پناهگاه در سال ١٣۴٨ توسط باستان‌شناسا نگلیسی؛ «چارلز مکبرنی»، کاوش شد که در آن مجموع‌های از بقایای جانوران شکارشده و دست ساخته‌های سنگی این دوره یافت شد. سال یابی یک قطعه استخوان به روش «اورانیوم / توریوم» تاریخی در حدود ١۴٨ هزار سال پیش را ارایه کرده که خطای آن در حدود ٣۵ هزار سال است. اگر این تاریخ صحیح باشد، می‌توان چنین نتیجه گرفت که در حال حاضر پناهگاه همیان قدیمی‌ترین زیستگاه سال یابی شده دوره پارینه سنگی میانی در ایران است. اما جدیدترین آثار نئاندرتال‌ها بر اساس نتایج چند آزمایش سال یابی به روش «رادیو کربن» در غرب زاگرس و هم‌چنین در شهرستان مبارکه اصفهان، یافت شده است. در کاو ش‌های غار «کنجی» در نزدیکی شهر خرم آباد که توسط یک باستان‌شناس آمریکایی به‌نام «فرانک هول» انجام گرفت، آثاری از سکونت اواخر دوره پارینه سنگی میانی یافت شد که شامل دست ساخته‌های سنگی و بقایای جانوری آن دوره بود. یک نمونه ذغال به دست آمده از این مکان، تاریخی بیش از چهل هزار سال پیش (سال رادیوکربنی) را ارایه کرد که با توجه به ضعف این تکنیک در آن زمان، باید آن را تا حدودی تقریبی دانست. در کاوش‌های اخیر نگارنده، در غارهای «قلعه بزی» در استان اصفهان - که دارای آثار مهمی از سکونت انسان‌های دوره پارینه سنگی میانی است - چندین نمونه ذغال، با شیوه تاریخ‌گذاری رادیو كربن) ایام اس(، سال یابی شدند که با توجه به‌نتایج آن‌ها، به‌نظر می‌رسد که نئاندرتال‌ها در فاصله بین ۵٠ تا ۴٠ هزار سال پیش (سال رادیوکربنی) در این غارها سکونت داشته‌اند. در مجموع جغرافیایی نئاندرتال‌ها شامل اروپا، بخش‌هایی از آسیا؛

از ساحل شرقی مدیترانه در غرب تا بلوچستان در جنوب شرق و منطقه «آلتا »ی سیبری در شمال شرق است. در این میان، سرزمین ایران در منتهی الیه جنوب شرقی قلمرو نئاندرتال‌ها واقع شده است. آثار دوره پارینه سنگی میانی که بسیاری از آن‌ها را می‌توان به انسان نئاندرتال مربوط دانست در اغلب نقاط ایران، یافت شده است. بیشترین تراکم مکان‌های این دوره در غرب و جنوب زاگرس یافت شده است. شمار مکان‌های این دوره خصوصا در کرمانشاه و لرستان بسیار زیاد است و بیشترین تعداد مکان‌های کاوش شده نیز در این دو استان قرار دارند. در سایر نقاط ایران از جمله آذربایجان، قزوین، زنجان، ایلام، خوزستان، چهارمحال و بختیاری، اصفهان، فارس، هرمزگان، بوشهر، سیستان و بلوچستان، یزد، خراسان و گلستان نیز مکان‌های زیادی‌شناسایی شده اند. شمار زیاد مکان‌های این دوره که بین ارتفاع ۱٠ متر تا بیش از ٢٠٠٠ متری از سطح دریا واقع شده‌اند، نشانگر توان بالای انطباق نئاندرتال‌ها با محیط‌های مختلف است. به این ترتیب، نئاندرتال‌های ایران در دوره طولانی حضور خود در ایران که احتمالا نزدیک به یکصد هزار سال به طول انجامیده، خود را با انواع شرایط زیست محیطی، از جمله مناطق بیابانی و کم آب وفق داده‌اند. مطالعات دیرین اقلیم‌شناسی نشان می‌دهد که مرکز فلات ایران در دوره «پلیستوسن جدید»، اقلیم سرد و خشکی داشته است و برخلاف نظریات قدیمی، دارای دریاچه‌های متعدد و شرایط مطلوبیب رای زیست نبوده است. کشف دست ساخته‌های سنگیِ انسان‌های نئاندرتال در نهشته‌های طبیعی چشمه‌های تراورتَن‌ساز، در حاشیه کویر در نزدیکیِ کاشان و نطنز نشان می‌دهد که گروه‌های شکارگر و گردآورنده خوراکِ دوره پارینه‌سنگی میانی، اردوگاه‌های موقت خود را در نزدیکی چشمه‌ها بر پا می‌کردند. وجود چنین چشمه‌های دائمی در محیط نیمه بیابانی خشک و سرد این نواحی، باعث جلب گونه‌های مختلف جانوری و همچنین گروه‌های انسانی می‌شد که برای بقای خود به چنین منابع مهمی وابسته بودند. از سوی دیگر، کشف دست ساخته‌های سنگی این دوره، در مناطق مرتفع کوهستانی در آذربایجان و چهارمحال و بختیاری، نشان می‌دهد که در دوره‌هایی که شرایط اقلیمی مساعدتر بوده، نئاندرتال‌ها به طور فصلی برای استفاده از منابع سنگ، به منظور ابزارسازی و همچنین شکار گله‌هایی چون بزُکوهی، به ارتفاعات بالاتر از دو هزارمتر نیز صعود می‌کردند. با توجه به پایین بودن خط برف دائمی در دوره یخبندان، بسیاری از مناطق مرتفع و کوهستانی به علت پوشش برف و سرما، برای انسان قابل سکونت نبوده‌اند.[۱]


پرسش ٢: آیا نئاندرتال‌های ایرانی زبان و هنر داشته‌اند؟

قابلیت تکلم و ارتباط کلامی از موارد مورد بحث در نئاندرتال‌ها است. زیرا نمی‌توان آثار آن‌را به‌وضوح در استخوان بندی و شواهد باستان‌شناختی یافت. گرچه کشف استخوانِ «لامی» در اسکلت نئاندرتالی در فلسطین، ثابت کرد که آن‌ها از لحاظ آناتومیک، قابلیت سخنگویی را داشت‌هاند. اما درباره میزان پیچیدگی زبان و دایره واژگان آن‌ها اتفاق‌نظر وجود ندارد. هرچند به احتمال قوی صداهایی که ایجاد می‌کردند نسبت به انسان امروزین از تنوع کمتری برخوردار بوده است. پیچیدگی مراحل تراش و تولید سنگ خصوصاً در شیوه «لوالوا » نشان‌دهنده این است که نئاندرتال‌ها برای انتقال چنین تخصص‌هایی افزون بر تقلید و تکرار صرف، می‌بایست با ارتباط کلامی تجارب خود را به‌دیگری منتقل می‌کردند. باستان‌شناسانی که شیوه‌های ساخت ابزار سنگی نئاندرتال‌ها را بازسازی می‌کنند، معمولاً برای آموزش شیوه «لوالوا» به شاگردان خود، علاوه بر نمایش مراحل تراش، جزئیات فنی را با توضیح به شاگردان تفهیم می‌کنند. آثار هنری یافت شده در زیستگاه‌های نئاندرتال‌ها بسیار اندک و پراکنده است. قدیمی‌ترین شواهد از چنین رفتارهای مفهوم‌گرایانه و سمبلیک، وجود مواد رنگ یای چون «اکسید منگنز سیاه» و در موارد محدودتری «گل اخرا» است که گاهی به‌همراه «سنگ ساب» در زیستگاه‌های این انسان‌ها در اروپا و غرب آسیا یافت شده است. است فاده از چنین مواد رنگی در اواخر این دوره در فاصله ۷٠ تا ۴٠ هزار سال پیش، بسیار افزایش یافت. کاربرد این رنگدانه‌ها چندان مشخص نیست. اما احتمالاً برای رنگ کردن پوست بدن و صورت به‌کار برده می‌شدند. در مکانی در اسپانیا، این رنگدانه‌های هماتیت در کف صدف دو کف‌های یافت شده‌اند که احتمالاً به‌عنوان رنگدان استفاده شده است. علاوه بر این، در شماری از مکان‌های دوره پارینه‌سنگی میانی، قطعات استخوانی یافت شده‌اند که سطح آن‌ها دارای حکاکی‌های زیگزاگ یا موازی است. همچنین در شماری از مکان‌های اواخر این دوره در فرانسه و چند نقطه دیگر اروپا، آویزهای ساخته شده از دندان گوشت‌خواران یافت شده که احتمالاً با ریسمان چرمی به گردن یا بازو آویزان می‌شدند. در ایران تاکنون آثار مشخصی از هنر نئاندرتال‌ها یافت نشده است و تنها مورد مشکوک، یک ورقه سنگ آهکی حکاکی شده است که در سال ١٣٨٣ در جریان کاوش غار «مرتاریک» در بیستون توسط «ژاک ژوبر» و «فریدون بیگلری» کشف شد. در این کاوش مجموعه‌ی بزرگی از دست ساخته‌های سنگی پارینه‌سنگی میانی، همراه با بقایای جانوری و قطعات سفال نیز یافت شد. متاسفانه به‌علت آشفته بودن رسوبات باستانی و مخلوط شدن آثار دوره‌های مختلف، منشأ این ورقه سنگ آهک، نامشخص است. اما با توجه به این که بیشتر دست‌ساخته‌های یافت شده در غار، مربوط به دوره پارینه‌سنگی میانی هستند و از سوی دیگر مطالعه حکاکی‌ها با میکروسکوپ نشان داده که آن‌ها به‌وسیله نوکِ تیز ابزار سنگی ایجاد شده‌اند، این احتمال وجود دارد که ورقه سنگ آهکی، توسط نئاندرتال‌ها حکاکی شده باشد. اگر در آینده بتوان، روشی برای سال‌یابی قطعیِ حکاکی‌ها پیدا کرد، شاید بتوان درباره قدمت آن‌ها به‌یقین رسید.[٢]


پرسش ٣: سنگواره نئاندرتال‌ها در چه مناطقی از ایران کشف شده؟

داستان کشف نخستین سنگواره انسان دوره پارینه‌سنگی در ایران به پس از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز مجدد کاوش‌های باستان‌شناسان آمریکایی در جنوب غرب آسیا، باز می‌گردد. یک دیرین انسان‌شناس آمریکایی به‌نام «کارلتون کوون» در پاییز سال ١٣٢۷ شمسی، به‌قصد بررسی اسکلت‌های انسانیِ یافت شده در کاوش‌های شهر باستانی «نیپور» به همراه هیئت مشترکی از دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه شیکاگو به عراق رفت.

«تورکیلد جاکوبسن»، رئیس وقت مؤسسه شرقی دانشگاه شیکاگو در دیدار از کاوش‌های نیپور با توجه به تخصص کوون به او پیشنهاد کرد که از ایران دیدن کند. پس از آن نیز زبان‌شناس آمریکایی، «جرج کامرون» که به تازگی نسخه‌برداری از «کتیبه بیستون» را به‌پایان رسانده بود، در ملاقات با کوون وی را از وجود غار کوچکی با نهشته‌های دست‌نخورده در نزدیکی کتیبه بیستون آگاه کرد. این دو پیشنهاد و ناشناخته‌بودن ایران از لحاظ پژوهش‌های پارینه‌سنگی، کوون را بر آن داشت که در زمستان ١٣٢۷ در سفر کوتاهی به ایران، به شناسایی غارهای قابل کاوش اقدام كند. کوون ابتدا از بیستون دیدن کرد، اما به‌دلیل بارش برف سنگین نتوانست غار کوچک بیستون را بیابد. در تابستان سال بعد، وی به‌مدت دو هفته در غار کوچک بیستون حفاری كرد و تا عمق ٦.۵ متری از کف غار، پایین رفت. در نتیجه این کاوش، آثار بسیار غنی‌ای از دوره پارینه‌سنگی میانی، از جمله بیش از پنج هزار دست‌ساخته سنگی، و حدود نهُ هزار قطعه استخوان و دندان جانوران، به‌دست آمد. كوون در بررسی بقایای جانوری کشف شده در عمق ٣.۵ متری کاوش، تک‌های از استخوان ساعد (زند زبرین) انسان و یک دندانِ پیشین، شناسایی كرد که با توجه به‌ویژگی‌های ریخت‌شناسی استخوان ساعد، آن را به انسان «نئاندرتال» نسبت داد. دندان یافت شده نیز به‌نظر وی مربوط به همین‌گونه بود. «اریک ترینکاوس» بعدها این دو یافته را بازنگری کرد و روشن ساخت که دندان پیشین کشف شده متعلق به‌گونه‌ای از گاوسانان است! او اما اخیراً با همکاری نگارنده، نتایج مطالعه استخوان ساعد انسان بیستون را منتشر ساخت. طبق مطالعه اخیر، استخوان ساعد، قطعاً متعلق به انسان است و با توجه به ابعاد و شکل آن به‌احتمال قوی متعلق به انسان نئاندرتال است. آثار دندان‌های مختلف بر روی این استخوان، نشان می‌دهد که جسد مذکور احتمالاً مدتی در کف غار باقی مانده و گوشت‌خواران کوچک جثه و جوندگان، از آن تغذیه کرده‌اند.

لذا می‌توان احتمال داد که فرد مذبور دفن نشده و جسدش مدت‌ها در کف غار باقی‌مانده است. این نمونه ارزشمند، در موزه دانشگاهی دانشگاه پنسیلوانیا در ایالات متحده نگهداری می‌شود و متأسفانه تاکنون تلاش‌ها برای تهیه مولاژی از آن، برای نمایش در ایران به‌نتیجه نرسیده است.

بهترین و کامل‌ترین مجموعه‌ی سنگواره نئاندرتال‌های زاگرس در غار «شانیدر» در کوه‌پایه‌های غربی زاگرس در کردستان عراق کشف شده است. غار بزرگ شانیدر در فاصله سال‌های ١٣٣٢ تا ١٣٣٩ توسط باستان‌شناس آمریکایی؛ «رالف سولکی» کاوش شد که در نتیجه آن، بقایای ٩ اسکلت انسان نئاندرتال در لایه‌های پارینه‌سنگی میانی، کشف شد. این اسکلت‌ها از لحاظ ویژگی‌های جسمانی به‌دو گروه نئاندرتال‌های اولیه (با قدمتی تقریبی ١٠٠ تا ٦۵ هزارسال پیش) و نئاندرتال‌های تیپیک (با قدمتی بیش از ۴۵ هزار سال) تقسیم شده‌اند. در جریان بررسی‌های اخیر بر روی بقایای جانوران به‌دست آمده از لایه‌های دوره پارینه‌سنگی میانی غار شانیدر که در موسسه «اسمیت سونین» انجام گرفت، قطعاتی از استخوان‌بندی پای یک کودک نئاندرتال نیز یافت شد که کشف آن، شمار نئاندرتال‌های یافت‌شده در شانیدر را به ١٠ نمونه، رساند.

کاوش‌های سولکی نشان داده که تعدادی از این نئاندرتال‌ها در اثر ریزش سقف غار کشته شده‌اند. یکیاز نئاندرتال‌های گروه متاخر که موسوم به شانیدر ١ است در هنگام مرگ نیمه‌معلول بوده است. مطالعه اسکلت این فرد نشان داده که بازو و شانه راست وی در سنین جوانی بر اثر برخورد جسمی سنگین (احتمالاً ریزش سنگ از سقف) دچار جراحت و آسیب شدید شد که در بلندمدت باعث تحلیل بازوی راست و نهایتاً، معلولیت آن گشت. ورم مفاصل و جراحات در پای راست نیز باعث تغییر شکل استخوان‌های کف پا شده که راه رفتن را برای وی، مشکل ساخته بود. برخورد شیئی سنگین یا سقوط وی، باعث شکستگی بخش بیرونی کاسه چشم چپ و تغییر شکل این بخش از صورت وی و احتمالاً نابینایی چشم چپ شده بود. علاوه بر این، آثار شکستگی در بالای جمجمه وی نیز مشاهده شده است. چنین فرد نیمه‌معلولی، قطعاً امکان شرکت در شکار و یا حتی گردآوری دیگر مواد مورد نیاز گروه را نداشته و در طول کوچ نیز باعث کُندی حرکت گروه می‌شده است. در واقع، وجود وی نه تنها کمکی به بقای گروه نمی‌کرده، بلکه باعث صرف انرژی و وقت اعضای گروه بوده است. اما این شخص، بیش از ۴٠ سال عمر کرده که برای نئاندرتال‌ها در آن زمان، سن بالایی محسوب می‌شود، زیرا شمار کمی از نئاندرتال‌ها تا بیش از ۴٠ سال، زنده می‌ماندند. این مسئله نشان می‌دهد که افراد گروه از وی مراقبت کرده و غذایش را تامین می‌کردند. چنین رفتاری معمولاً از ویژگی‌های انسانِ اندیشه ورز محسوب می‌شده و تا مدت‌ها نئاندرتال‌ها را فاقد چنین رفتارهایی می‌دانستند.

مورد جالب توجه دیگر مدرک احتمالی از وجود خشونت و نزاع در میان نئاندرتال‌ها است که آثار آن در اسکلت شانیدر ٣ دیده می‌شود. ورود جسم تیزی (شاید ابزار سنگی) در قفسه سینه این شخص، باعث ایجاد شکاف در دنده نهم و احتمالاً جراحت ریه و نهایتاً مرگ وی شده است. مطالعات اخیر نشان داده که احتمالاًً این ضربه، بر اثر برخورد یک نیزه پرتاب شده، به‌وجود آمده است. حتی چنین مطرح شده که این شواهد، نشانه برخورد بین انسان‌های جدید با نئاندرتال‌ها است! گرچه این احتمال نیز وجود دارد که شخص مذبور، در حین شکار دچار چنین جراحت شدیدی شده باشد.

یکی از دلایل شهرت نئاندرتال‌های شانیدر، کشف یک دفن شده، همراه با گُل است که از زمان مطرح شدن آن در حدود ۵٠ سال پیش، موضوع بحث باستان‌شناسان بوده است. در نمونه‌های خاک برداشت شده از اطراف یکی از اسکلت‌های شانیدر موسوم به شانیدر ۴، گرده‌های گیاهی یافت شد که در دو نمونه مملو از گرده گل‌های وحشی بود که نشان می‌داد شاخه گل‌های مختلف از جمله بومادران، خار شوک، کلاغک )سوسنیان) و ختمی، به طور کامل در کنار جسد قرار داده شده بود. از آنجا که بسیاری از این گل‌ها ارزش دارویی دارند، برخی از باستان‌شناسان معتقدند که نئاندرتال‌ها با خواص طبی آن‌ها آشنا بوده‌اند و در زمان تدفینِ فرد مذبور روی جسد را آگاهانه با چنین گیاهان طبی ای، پوشانیده‌اند. این تفسیر اولیه بعدها با توجه به شواهد دیگر یافت شده در اطراف گور، مورد تردید قرار گرفته است. وجود چند سوراخ در اطراف گور که شبیه تونل نوعی جونده به‌نام «جرد ایرانی» است و همچنین یافت شدن بقایای استخوان این جونده در زمان کاوش، باعث مطرح شدن این احتمال شده که جونده مذبور که به‌طور معمول دانه و گل گیاهان را در لانه خود انبار می‌کند، باعث ایجاد چنین شبه‌های شده و در واقع این گل‌ها مربوط به دفن شده مذکور نیستند. با توجه به این که در سایر تدفین‌های شانیدر و همچنین در دیگر زیستگاه‌های نئاندرتال‌ها، تاکنون مورد مشابهی گزارش نشده، لذا نمی‌توان تفسیر اولیه سولکی را چندان نزدیک به واقعیت دانست.[٣]


پرسش ۴: نئاندرتال‌ها چگونه مردگان خویش را دفن می‌کردند؟

رویکرد نئاندرتال‌ها در مواجه با مردگان خویش نیز از جنبه‌های خاص رفتار اجتماعی آن‌ها است که در گروه‌های انسان‌ریختِ پیش از آن‌ها، مشاهده نشده است. وجود تدفین عمدی در میان نئاندرتال‌ها در مواردی با شک و شُبهه مواجه بوده است. اما شواهد مختلف حاکی از این است که شماری از این تدفین‌ها به‌وضوح آگاهانه و از روی عمد بوده و نمی‌توان آن‌ها را حاصل عوامل طبیعی دانست. نئاندرتال‌ها معمولاً اجساد را به‌حالت خمیده و جنینی به پهلو در گورهایی کم‌عمق در کف غار یا پناهگاه صخره‌ای دفن می‌کردند. در مواردی نیز پیش از دفن جسد، گوشت جسد را با استفاده از ابزار سنگی از اسکلت جدا و سپس استخوان‌ها را دفن کرده‌اند. شواهد چنین رفتاری در چند غار در اروپا مشاهده شده است. بسیاری از تدفین‌های نئاندرتال‌ها مربوط به فاصله زمانی بین ۷٠ تا ۴٠ هزار سال پیش هستند. شواهد مختلف نشان می‌دهد که عمل تدفین ارتباطی به سن و جنسیت نداشت و از بقایای نوزاد چند ماهه گرفته تا افراد مسن بالای ۴٠ سال، از هر دو جنس زن و مرد در مدفن‌های این دوره، یافت شده است.

از سوی دیگر تاکنون گور نئاندرتال‌ها در محیط‌های بازیافت نشده است. تنها موردی که هنوز تأیید نشده وجود هدایای تدفینی در برخی از گورهای یافت شده این دوره است. اصالت برخی از این موارد از جمله قرار دادن گُل‌های وحشی در گور نئاندرتالی در غار شانیدر در غرب زاگرس (کردستان عراق) و همچنین قرار دادن چندین شاخ بزکوهی در گور کودک نئاندرتالی در غار «تشیک تاش» در ازبکستان، مورد تردید است. روشن نیست که نئاندرتال‌ها به‌چه منظور اجساد خود را دفن می‌کردند.

شاید هدف آن‌ها صرفاً دور نگهداشتن اجساد از درندگان بوده یا شاید سعی داشتند از این طریق، فرد درگذشته را به‌عنوان یک عضو گروه در محل زندگی خود حفظ کنند. تدفین اجساد مردگان در کف غارها و پناهگاه‌های صخره‌ای، آن‌ها را از دسترس درندگانی چون کفتار و گرگ دور می‌کرد و از سوی دیگر باعث حفظ اسکلت در محیط قلیایی داخل غارهای سنگ آهکی، شده است. این مسئله باعث شده که در حال حاضر بیشترین بقایای یافت شده سنگواره انسان‌ریخت‌ها، مربوط به انسان نئاندرتال باشد.[۴]


پرسش ۵: نئاندرتال ایرانی چه قیافه‌ای داشت؟

جمجمه نئاندرتال‌ها در مقایسه با جمجمه ما، دراز و دوکی شکل با سقفی کوتاه، پیشانی عقب‌رفته و کوتاه بود که در جلو، به دو قوس برجسته ابرویی ختم می‌شد. بینی آن‌ها بزرگ و برجسته بود و آرواره آن‌ها فاقد برجستگی چانه بود که باعث برجسته‌شدن کلی بخش میانی صورت شده است. در استخوان‌بندی تنه و اندام آن‌ها نیز تفاوت‌هایی با ما دیده می‌شود که خصوصاً در شکل قفسه سینه و لگن آشکار است. نئاندرتال‌ها در مقایسه با انسان امروزین، نسبتا کوتاه قد بوده‌اند و میانگین طول قامت آن‌ها در مردان ١٦۴ و در زنان ١۵۵ سانتیمتر و میانگین وزن ٦۵ کیلوگرم در مردان و ۵۴ کیلوگرم در زنان بوده است. البته برخی مطالعات جدید نشان داده که میانگین قد نئاندرتال‌ها احتمالاً بیشتر از آنی است که تاکنون تصور می‌شده است. بدن آن‌ها از ساختاری قوی و عضلانی برخوردار بود. پاها و ساعد آن‌ها در مقایسه با تنه کوتاه بود. طبق نظر شماری از دیرین انسان‌شناسان، این ویژگی‌ها حاصل انطباق درازمدت با محیط سرد و خشک دوره یخبندان (اواخر پلیستوسن میانی / پلیستوسن جدید) است که به نئاندرتال‌ها قابلیت حفظ گرما در بدن و شانس بقای بیشتر در شرایط خشن و یخبندانی آن دوره را می‌داد. مطالعات جدید ژنتیکی نشان داده که نئاندرتال‌ها و انسان‌های اندیشه‌ورز، در فاصله بین حدود ٨٠ تا ۵٠ هزار سال پیش آمیزش و پیوند داشته‌اند که در نتیجه آن، بین یک تا چهار درصد ژن نئاندرتال‌ها همچنان در انسان‌های امروزین ساکن آسیا و اروپا دیده می‌شود. از شواهد دیگر چنین آمیزشی، اسکلت کودکی موسوم به «لاگار ولهو» است که در پرتقال یافت شده و طبق نظر متخصص معروف نئاندرتال‌ها؛ «اریک ترینکاوس» دارای ترکیبی از ویژگی‌های نئاندرتال و انسان اندیشه‌ورز است. هرچند این تفسیر ترینکاوس از سوی برخی از دیرین انسان‌شناسان، از جمله «یان تاترسال»، مورد انتقاد قرار گرفته است.[۵]


پرسش ٦: شیوه زندگی و شکار میان نئاندرتال‌ها به‌چه صورت بود؟

باستان‌شناسان معتقدند که جمعیت هر گروه نئاندرتال بین ١۵ تا ٣٠ نفر و در شرایط مساعد نزدیک به ۵٠ نفر بوده است که به‌صورت کوچ‌رو و در جستجوی منابع خوراکی و دیگر مایحتاج زندگی، از نقطه‌ای به نقطه دیگر می‌رفتند و در مسیر کوچ خود به‌طور کوتاه مدت از غارها و پناهگاه‌های صخره‌ای، استفاده می‌کردند. در شرایط اقلیمی مساعدتر، آن‌ها اردوگاه‌های خود را در محیط باز و نزدیک به منابع آب و چراگاه گله‌های شکار در کنار رودخانه‌ها یا چشمه‌ها برپا می‌کردند. الگوی سکونتی نئاندرتال‌ها معمولاً شامل یک اردوگاه اصلی بود که در محیطی باز یا در دهانه غارها و پناهگاه‌های صخره‌ای برپا می‌شد و شماری اطُراق‌گاه‌های کوچک‌تر که در اطراف اردوگاه اصلی قرار داشتند و در سفرهای تدارکاتی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. معمولا دسته‌هایی از افراد توانمند گروه روزانه و به قصد شکار یا گردآوری سایر مایحتاج گروه از اردوگاه خارج و معمولاً تا مسافت ۵ تا ١٠ کیلومتر از مقر اصلی خود دور می‌شدند. احتمالاً دسته‌های شکارگر، گاهی به‌مدت چند روز از اردوگاه اصلی دور می‌ماندند. در طول چنین سفرهای تدارکاتی چند روزه، آن‌ها از پناهگاه‌های کوچکِ صخره ای برای اطُراق شبانه استفاده می‌کردند. در چنین اطراق گاه‌هایی، وسایل شکار، در صورت نیاز تعمیر می‌شد و ابزارهای جدید از سنگ آتش زنه (و دیگر انواع سنگ مناسب) و چوب ساخته می‌شدند. در زمان شکار یک حیوان بزرگ‌جثه مثل گاو وحشی یا اسب وحشی، لاشه در محل، قصابی و شقه‌های آن به اردوگاه اصلی حمل می‌شد. در مواردی نیز احتمالاً استخوان‌های فاقد مغز، دور ریخته می‌شدند و لاشه‌ی قصابی‌شده در پوست شکار حمل می‌شد. اعضای ضعیف‌تر گروه نیز احتمالاً در حوالی اردوگاه اصلی، به جمع‌آوری چوب برای سوخت و شکار گونه‌های کوچک مثل لاک‌پشت یا خرگوش می‌پرداختند. با توجه به این‌که منابع موجود در اطراف هر اردوگاه در طول چند هفته تا چند ماه دچار کاهش می‌شد.

لذا افراد گروه مجبور بودند که از محل اولیه‌ی کوچ و اردوگاه خود را در ناحیه‌ی جدیدی برپا کنند. شواهد مختلف از جمله آثار ریز ساییدگی بر روی لبه ابزارهای خراشنده که نشانه سایش پوست است و همچنین ساییدگی دندان‌های پیشین بسیاری از نئاندرتال‌ها بر اثر جویدن پوست و نرم کردن آن، همگی نشان دهنده استفاده نئاندرتال‌ها از پوست است که برای پوشش خود در شرایط سرد، به‌عنوان کیسه برای حمل مواد مورد نیاز و دیگر مقاصد به‌کار برده شده است. با توجه به شرایط اقلیمی سرد و خشک آن زمان، گونه‌های نباتی خوراکی محدودی در دسترس بودند و نئاندرتال‌ها برای کسب کالری مورد نیاز روزانه خود بیشتر متکی به گوشتِ شکار بودند. آن‌ها بیشتر از طریق شکار علف‌خواران بزرگ‌جثه مثل گاو وحشی، اسب وحشی، گوزن و غیره، امرار معاش می‌کردند. این انسان‌ها علاوه بر گوشت شکار، از پوست آن برای پوشاک و شاید پاپوش،از استخوان آن برای تراش ابزار سنگی و همچنین به‌عنوان هیزم برای اجاق، استفاده می‌کردند. کمین کردن و دوره کردن شکار از شیوه‌های رایج شکار در میان نئاندرتال‌ها بود که با فرو کردن نیزه در بدن حیوان از جوانب مختلف همراه بود. چنین برخورد نزدیکی با حیوانات قوی‌هیکل معمولا پرُمخاطره و همراه با جراحات و شکستگی بود. وجود شکستگی و آثار جوش خوردگی و ترمیم در اسکلت بسیاری از نئاندرتال‌ها، چنین شیوه پرُخطر شکار را در نزد این مردمان به اثبات می‌رساند. آن‌ها معمولا با استفاده از نیزه‌های کوتاه، که نوک آن‌ها را با حرارت سخت و سپس با تراش شکل داده بودند به حیوانات بزرگ جثه‌ای - حتی به بزرگی کرگدن - به‌طور گروهی حمله می‌کردند. علاوه بر تراش نوک نیزه، در مواردی از سرنیزه‌های سنگی نیز استفاده می‌شد. یکی از مدارکی که بر استفاده از چنین سرنیزه‌های سنگ یای دلالت دارد، در مکانی به نام «ام التلال» در سوریه یافت شده است. در این مکان، بخشی از یک نیزه سنگی در استخوان مُهره گردن یک گورخر (خر وحشی) یافت شد که احتمالا در نتیجه پرتاب به سمت گورخر در حال رم، در گردن حیوان فرو رفته است. در مواردی نیز گله‌های علفخواران را به پرتگاه‌ها می‌رانند که در نتیجه آن، حیوانات وحشت زده که راه فراری نداشتند از لبه صخره، سقوط می‌کردند. این شیوه شکار به یکباره حجم زیادی گوشت را دسترس گروه‌های شکارچی قرار می‌داد. مطالعه الگوی ساییدگی سطح دندان‌های آسیای نئاندرتال‌ها نشان داده که در نواحی حاشیه مدیترانه که از پوشش گیاهی بهتری برخوردار بود، این انسان‌ها از تنوع غذایی بیشتری برخوردار بودند و در کنار مصرف گوشت، از سایر منابع خوراکی نیز استفاده می‌کردند.[٦]


پرسش ٧: نئاندرتال‌ها چه ابزارهایی در کارهای روزمره خود داشتند؟

فرهنگ ابزارسازی انسان نئاندرتال، «موستری» گفته می‌شود که ویژگی عمده آن استفاده از شیوه‌های مختلف تراش سنگ، برای تولید تراشه‌هایی است که یا از لبه تیز آن‌ها استفاده می‌شد یا از طریق لب پرَکردن، آن‌ها را به‌شکل موردنظر در می‌آوردند. در ساخت این ابزارها بیشتر از سنگ آتش‌زنه (چرت و فلینت) استفاده می‌شد که آن‌ها را به‌شکل طبیعی از برونزدهای زمین‌شناسی، گردآوری می‌کردند یا به‌شکل قلوه‌سنگ از کناره رودخانه‌ها جمع می‌شد. پوسته طبیعی این سنگ‌ها اغلب در زمان گردآوری تراشیده می‌شد و پس از انتقال به اردوگاه، تبدیل به «سنگ مادر» می‌شدند که از آن‌ها تراشه‌هایی با لبه تیز، جدا می‌شد. روش تراش «لوالوا» از شیوه‌هایی است که نئاندرتال‌ها در بسیاری از مناطق، از آن برای تولید ابزارهایی با شکل و ابعاد از پیش تعیین شده استفاده می‌کردند. در این روش قبل از جدا کردن قطعه مورد نظر، ابتدا سطح سنگ اولیه (سنگ مادر) را از طریق برداشت تراشه‌هایی به‌شکل موردنظر در آوردند و در نهایت تراشه، تیغه یا تیزهای که دارای مقطع نازک و لبه‌های موزونی بود را جدا می‌کردند.

چنین قطعاتِ «لوالوایی» بدون دستکاری بیشتر قابل استفاده بودند و در صورت کُند شدن لبه، از طریق تراش مجدد دوباره تیز و قابل استفاده می‌شدند. ابزارهایی موسوم به «خراشنده» که دارای یک یا دو لبه کاری و در مواردی لبه‌های متقارب بودند و ابزارهای نوک‌تیز، موسوم به تیزه، از گونه‌های عمده ابزار، در صنعت موستری است. مطالعه آثار ریزِ ساییدگی لبه ابزارهای سنگی با میکروسکوپ، نشان داده که از آن‌ها برای کار روی پوست، چوب و قصابی لاشه شکار و مقاصد دیگر استفاده کرده‌اند. شواهد یافت شده در چند مکان دوره پارینه‌سنگی میانی نشان می‌دهد که آن‌ها ابزارهای سنگی را با استفاده از قطران ذغال سنگ، صمغ درخت و قیر طبیعی، روی دسته چوبی یا استخوانی نصب می‌کردند. علاوه بر سنگ، نئاندرتال‌ها از چوب نیز برای ساخت نیزه، چماق و تراش لبه ابزار سنگی استفاده می‌کردند. اما با توجه به این‌که چوب در اغلب موارد طی گذر زمان از بین می‌رود، آثار چنین ابزارهای چوبی به‌ندرت یافت شده است. نئاندرتال‌ها برخلاف انسان جدید، بسیار اندک از ابزار استخوانی استفاده می‌کردند.[٧]


پرسش ٨: آیا نئاندرتال‌های ایرانی از آتش استفاده می‌کردند؟

در ایران، آثار استفاده نئاندرتال‌ها از آتش، بهشکل قطعات ذغال و لایه‌های خاکستر در چندین مکان کاوش شده در غار «کنجی»، غار «قلعه بزی» و چند مکان دیگر یافت شده است. در غرب زاگرس و در کردستان عراق نیز، آثار لایه‌های خاکستر در غار شانیدر یافت شده است. کاوش‌های اخیر در غار «قلعه بزی» در نزدیکی اصفهان هم منجر به شناسایی لایه‌های خاکستر و ذغال با ضخامت نزدیک به یک متر شده است که نشان‌دهنده استفاده متوالی از اجاق در این مکان، طی سکونت نئاندرتال‌ها است.

مطالعه چند نمونه ذغال از این لایه، حاکی از استفاده از چوب درخت پسته، بید و احتمالاً سپیدار به‌عنوان هیزم است. علاوه بر این، آثار سوختگی در شماری از استخوان‌های حیوانات شکار شده در «قلعه بزی» نشان می‌دهد که از استخوان برای سوخت نیز استفاده شده است.[٨]


پرسش ۹: نئاندرتال‌های ایران چه حیواناتی را شکار می‌کردند؟

در تعدادی از زیستگاه‌های کاوش شده دوره پارینه سنگ یمیانی ایران، در کنار دست ساخته‌های سنگی، بقایای گونه‌های مختلف جانوری خصوصاً پستانداران علف‌خوار، به‌وفور یافت شده است. این مکان‌ها شامل ١٣ غار و پناهگاه صخره‌ای است که در استان‌های کرمانشاه، لرستان، آذربایجان، گلستان، اصفهان و فارس واقع شده‌اند. تاکنون بقایای استخوانی گاو وحشی، گوزن، گوزن زرد ایرانی، آهو، بزکوهی، میش وحشی، گورخر ایرانی، چند نوع اسب وحشی، گراز و کرگدن در کاوش این مکان‌ها یافت شده است. برخی از این گونه‌ها مثل گوزن، گوزن ایرانی و گاو وحشی در محیط‌های نیمه‌جنگلی یافت می‌شوند در حالی که گورخر، اسب وحشی، آهو و کرگدن، بیشتر با محیط‌های اسِتپِی و باز، منطبق بودند. مناطق کوهستانی و تپه ماهوری‌هم، زیستگاه طبیعی بزکوهی و میش وحشی بود. تنوع گونه‌ها نشان می‌دهد که نئاندرتال‌ها، هم در محیط‌های باز، هم در دشت‌های استپی و هم در مناطق کوهستانی به شکار می‌پرداختند. احتمالاً شمار گونه‌هایی مثل گوزن یا گاو وحشی در دوره‌های گرمتر افزایش می‌یافت و در دوره‌های سردتر، گله‌های انطباق یافته با استپ‌های کم درخت در دسترس شکارچیان بود. البته نئاندرتال‌ها تنها شکارگران این عرصه نبودند و درندگانی «گروه-زی» مانند کفتار خالدار، گرگ و شیر با آن‌ها در رقابت بودند. بقایای این درندگان در برخی از غارها و پناه‌گاهای آخرین دوره یخچالی در زاگرس یافت شده است. در غار «قلعه بزی دو» در اصفهان نیز، شکارگران بیشتر اسب‌سانان، آهو و بزکوهی را شکار می‌کردند. تعداد کمی قطعات دندان و استخوان کرگدن در این مکان نشان می‌دهد که این حیوان عظیم‌الجثه نیز در فهرست غذایی آن‌ها جای داشته است. البته روشن نیست که حیوان مذکور توسط ساکنان غار شکار شده یا آن‌ها از لاشه حیوان کشته شده بر اثر عوامل طبیعی، سدجوع کرده‌اند. مطالعات انجام شده بر روی مجموعه‌های استخوان جانوران دوره پارینه‌سنگی میانی در ایران، نشان می‌دهد که شکارگران آن عصر بیشتر به شکار علف خواران بزرگ و متوسط‌جثه مثلا سب و گورخر، گاو وحشی، بزکوهی، میش وحشی و آهو می‌پرداختند. در مواردی نیز مدارک یافت شده حاکی از تمرکز شکارگران بر یک گونه خاص، مثل گورخر یا بزکوهی است. یکی از این موارد جالب توجه، غار «قبه» در شمال شهر کرمانشاه است که در سال ١٣٣٩ توسط باستان شناس آمریکایی، «بروس‌هاو» کاوش شد. در نتیجه این کاوش، بقایای سکونت پارینه‌سنگی میانی، شامل دست‌ساخته‌های سنگی و استخوان حیوانات، یافت شد. مطالعه استخوان‌های جانوری غار قبه نشان می‌دهد که استخوان بُزکوهی و میش وحشی، بالاترین درصد را در مجموعه دارد. بازسازی و سرهم کردن قطعات تنه استخوان‌های بلند، روشن ساخت که شمار بیشتر قطعات استخوان، مربوط به ران و بازو است که بیشترین حجم گوشت و مغز استخوان را دربر دارد. این موضوع نشان‌دهنده آن است که ساکنان غار قبه پس از شکار، قسمت‌های پرُ گوشت لاشه را به غار حمل می‌کردند. مطالعه آثار خراش دندان حیوانات و آثار برش ابزار سنگی بر سطح استخوان‌ها نشان داده که آثار به جای مانده از برش ابزار سنگی بیشتر از اثر دندان است. آثار دندان حیوانات بیشتر در دو انتهای استخوان‌های بلند دیده می‌شود. در حالی که اثر برش ابزار و ضربه ساطور در بخش‌های میانی تمرکز بیشتری داشت. این الگو حاکی از این است که شکارچیان ساکن غار قبه، پس از انتقال قسمت‌های پر گوشت لاشه به غار، با ابزار سنگی، گوشت را از استخوان جدا و برای دسترسی به‌مغز استخوان، استخوان‌های بلند را می‌شکستند. پسمانده‌های خوراک این شکارچیان در کف غار انباشت و پس از کوچ آن‌ها به‌مکان‌های دیگر، باعث جلب کفتارها و سایر گوشت خواران به غار می‌شد که آثار دندان آن‌ها در سطح استخوان‌ها به‌جای مانده است. احتمالاً نئاندرتال‌ها در فصول خاصی از سال و به قصد شکار بز و میش، مدتی در غار قبه ساکن می‌شدند. موقعیت خاص غار قبه در دره‌ای بسته و در مجاورت صخره‌های مرتفع و پرشیب کوهستان «پراو» که زیستگاه طبیعی گله‌های بزکوهی است، شرایط مساعدی را برای نئاندرتال‌ها فراهم می‌کرد که به‌طور متمرکز به شکار این حیوانات چابک و چالاک در صخره‌ها بپردازند. شکار موفق این حیوانات ساکن صخره‌ها، نیازمند آشنایی با الگوهای رفتاری، مسیرهای جابه‌جایی گله و محل آبشخور آنان بود.[۹]


پرسش ۱٠: دلایل انقراض نئاندرتال‌ها چه بود؟

انقراض نئاندرتال‌ها یکی از معماهای پیچیده باستان‌شناسی پارینه‌سنگی است و نظریه‌های مختلفی درباره آن مطرح شده است. در مجموع انقراض یک گونه در طبیعت، امری بدیهی است که در طول حیات جانداران بر روی کره زمین بارها رخ داده است. در جنس انسان و انسان ریخت‌های پیش از آن نیز، تمامی گونه‌ها به‌جز انسان مدرن (انسان اندیشه‌ورز) منقرض شده‌اند که نئاندرتال‌ها یکی از آخرین این گونه‌های منقرض شده انسان هستند. نظریات مختلفی در این باره مطرح شده که یا حاکی از انقراض تدریجی آن‌ها یا انقراض یک‌باره و کوتاه‌مدت است. برخی از باستان‌شناسان معتقدند که ورود انسان اندیشه‌ورز به قلمرو نئاندرتال‌ها و رقابت بین آن‌ها که در مواردی با خشونت همراه بود، به‌تدریج نئاندرتال‌ها را که فناوری ساده‌تری در اختیار داشتند، به‌ورطه نابودی کشاند. زیرا انسان‌های مدرن با استفاده از ابزارهای پیشرفته‌تر پرتابی، هم در شکار موفق‌تر بودند و هم در رویارویی با نئاندرتال‌ها به‌راحتی می‌توانستند آنان را از بین ببرند. گروهی دیگر معتقدند که آمیزش با انسان اندیشه‌ورز، به‌تدریج باعث حل گروه‌های نئاندرتال در جمعیت بزرگ‌تر انسان‌های مدرن، شد.

مدارک مطرح شده شامل چندین نمونه اسکلت با ویژگی‌های هر دو گروه و هم‌چنین وجود درصد کمی از ژن نئاندرتال‌ها در جوامع امروزین ساکن آسیا و اروپا است. تغییرات اقلیمی کوتاه‌مدت و متناوب در فاصله حدود ۵۵ هزار سال پیش تا حدود ٣٠ هزار سال پیش که با اوج گرفتن سرما همراه بود از دیگر دلایل انقراض نئاندرتال‌ها، دانسته شده است.

بر اساس نتایج یک مطالعه جدید، گروه‌های نئاندرتال در فاصله ۵۵ هزار سال پیش تا زمان انقراض‌شان، تنوع زنتیکی اندکی داشتند. افزایش سرما باعث کاهش جمعیت گَله‌های شکار شد که در نتیجه آن، جمعیت شکارچیان آن‌ها از جمله نئاندرتال‌ها به‌طور قابل توجه‌ای کاهش یافت که نشانه‌های آن را در محدودشدن تنوع ژنتیکی آن‌ها، می‌توان دید. این در حالی است که تا پیش از ۵۵ هزار سال پیش، جمعیت‌های نئاندرتال در اروپا و آسیا از تنوع ژنتیکی زیادی برخوردار بود که نشانه شمار بیشتر جمعیت آن‌ها در آن زمان است. در هر صورت نئاندرتال‌ها در اروپا و آسیا در حدفاصل حدود ۴٠ تا ٣٠ هزار سال پیش، به‌طور کامل منقرض شدند. برخی پژوهشگران بر اساس چند سال‌یابی متأخرتر، معتقدند که نئاندرتال‌ها تا حدود ٢۵ هزار سال پیش، در اسپانیا و قفقاز به بقای خود ادامه دادند. از سوی دیگر استفاده از شیوه‌های مطمئن‌تر سال‌یابی «رادیوکربن» که همراه با تمیزکردن دقیق نمونه‌ها است، باعث بازنگری شماری از این تاریخ‌های متاخر شده که نشان‌دهنده عدم دقت آن‌ها است. پس به‌احتمال قریب به یقین، آخرین نئاندرتال‌ها در حدود ٣٠ هزار سال پیش، برای همیشه از روی کره زمین محو شدند.[۱٠]

تصویرسازی از یک اردوگاه دوره‌ی پارینه‌سنگی تصویر


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- فریدون بیگلری، زندگی و مرگ نئاندرتال‌های ایرانی، دانش روز، اردیبهشت ۱٣۹۱، ص ۴۹
[٢]- همان‌جا، ص ۵٠
[٣]- همان‌جا، ص ۵٠
[۴]- همان‌جا، ص ۵۱
[۵]- همان‌جا، ص ۵۱
[٦]- همان‌جا، ص ۵٢
[٧]- همان‌جا، ص ۵٢
[٨]- همان‌جا، ص ۵٢
[۹]- همان‌جا، ص ۵٣
[۱٠]- همان‌جا، ص ۵٣


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

مجله‌ی دانش روز، شماره اول، اردیبهشت ۱۳۹۱