جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۳ مرداد ۳۱, جمعه

بازی فرهنگ

از: دکتر محمدرضا نیکفر

اندیشه انتقادی

(برنامۀ ۱۳)

بازی فرهنگ

فهرست مندرجات



برای توضیح شکاف‌های موجود در جهان به مفهوم‌های اجتماعی نیاز داریم، به مفهوم‌هایی که جامعه‌ی انسانی را در جامعیت خویش بازتاب دهند. به این جامعیت هم اقتصاد سیاسی تعلق می‌گیرد، هم فرهنگ. فرهنگ به تنهایی به‌عنوانِ همتافته‌ای از ارزشها و الگوهای پنداری و رفتاری یک مفهوم انتزاعی است. مشخص، اجتماعاتی هستند با انسان‌هایی در رابطه‌ی کنشی–واکنشی دایمی با پیرامون خود و با نیازهایی که در همه‌جا هسته‌ی کیفی یکسانی دارند. فرهنگ آن زمانی یک مفهوم اجتماعی مشخص است، که بر زمینه‌ی کنش و واکنش انسانها با دنیای خویش دیده شود، دنیایی که شامل دنیاهای فراتر از فرهنگ خودی نیز می‌شود.


[] درک نشانه‌شناختی از فرهنگ

فرهنگ باز بودن انسان‌ها به‌روی جهان است. در بسته‌ترین فرهنگ نیز می‌توان این گشودگی به‌روی جهان را دید، زیرا هیچ فرهنگی نفس تجربه کردن را ناروا نمی‌داند؛ بسته بودنش در هراس دایمی آن از چیز غیرمنتظره‌ای است که هر تجربه‌ای با خود دارد. و کدام فرهنگ است که چنین هراسی نداشته باشد؟

فرهنگ مجموعه‌ای از نشانه‌هاست. از آن‌جایی که نشانه نشان می‌دهد و نشان دادن از خود فراتر رفتن است، در ذات نشانه این است که از خود بگذرد، از خود فراتر رود. بر این قرار در بودِ هیچ فرهنگی نیست که بسته باشد و بسته بماند. هر فرهنگی از تعریفی که از خود کرده درمی‌گذرد.

فرهنگ شبکه‌ای از نشانه‌هاست. در نشانه چیزی به چیزی مربوط می‌شود. فرهنگ شبکه‌ای از مربوطیت‌هاست.

فرهنگ در میان‌گیرنده است، چون آن چیزی است که میان ماست، ما آن را در میان می‌نهیم و آن را در میان می‌نهیم، زیرا در میان آنیم. فرهنگ‌ها بیش از آن که یکدیگر را پس بزنند، این تمایل ذاتی را دارند که یکدیگر را در میان بگیرند.


[] ناخالص بودنِ همه‌ی فرهنگ‌ها

هر فرهنگی فرهنگ دیگر را برای خود تعریف می‌کند. کیفیت این تعریف بسته به آن است که فرهنگ تعریف‌کننده چه تعریف و برداشتی از خودش داشته باشد. فرهنگی که یک بار برای همیشه بتوان آن را تعریف کرد وجود ندارد. در تعریف فرهنگ از خود نیز هیچ ثبوتی دیده نمی‌شود.

هیچ فرهنگ ناب یکپارچه‌ای وجود ندارد، نه امروز وجود دارد و نه دیروز وجود داشته است. نه امروز وجود دارد که جهان از نظر گستردگی ارتباط‌ها و تأثیرهای متقابل درونی، پاره‌ها و سازه‌هایش آنچنان در هم تنیده شده‌اند که آن را به دهکده‌ای تشبیه می‌کنند، و نه دیروز وجود داشته است که هر جامعه‌ای می‌توانست در انزوای نسبی به سر برد. هر چه در واقعیت بگردیم چیزی به نام فرهنگ ناب اسلامی، فرهنگ ناب ایرانی، فرهنگ ناب روسی و همانندهای این‌ها پیدا نمی‌کنیم.


[] دروغ و غلو در معرفی فرهنگ

عنوان‌هایی چون فرهنگ اسلامی و فرهنگ ایرانی تجریدهایی ذهنی‌اند و در دقیق‌ترین معنای ممکن خود فقط گرایشی کلی را در میان مردمان ساکن در مرکزهای مناطق شناخته‌شده به‌نام این فرهنگ‌ها نام‌گذاری می‌کنند. آن‌ها معنای اصلی‌شان را در مقایسه پیدا می‌کنند. مقایسه همواره مقایسه در آرامش و بدون ‌پیش‌داوری مغرضانه، همه‌جانبه‌نگر و خردوروزانه نیست. مقایسه‌ در اکثر اوقات هنگام تصادم و در فضایی خصمانه صورت می‌گیرد. در چنین فضایی آن تعریفی که از فرهنگ خودی و فرهنگ خصم عرضه می‌شود، با دروغ و غلو آمیخته است. تصادم‌های میان اقوام پیش از عصر جدید به ندرت در روزگار خود آن‌چنان درک شده‌اند که امروز بتوانیم بگوییم آن درک، درکی ناشی از برخورد دو فرهنگ بوده است.


[] فرهنگ ملی

در گفتار روزمره، خاصه در پهنه‌ی سیاست، زیر عنوان فرهنگ روایتی از فرهنگ ملی فهمیده می‌شود. ارتباط این مفهوم با مفهوم علمی فرهنگ که مثلاً به‌دست دادنی است از دیدگاه نشانه‌شناسی به‌عنوانِ شبکه‌ای از نشانه‌ها ضعیف است. بایستی سخت پرهیز کرد از این‌که از مفهوم سیاسی فرهنگ، که تابع مقتضیات روز است، برداشت‌هایی کرد و آن‌ها را به فرهنگ به مثابه برساخته و برسازنده‌ی یک تاریخ درازمدت تسری داد. باید به‌دقت مرز کشید میان مفهوم سیاسی فعلیت‌مند فرهنگ و فرهنگ در معناهایی تاریخی و مردم‌شناسانه و فرهنگ‌شناسانه. فرهنگ، در مفهومی که مثلاً در مردم‌شناسی تعریف و تحلیل می‌شود، چیزی است که کشف می‌شود. فرهنگ ملی ولی چیزی است اختراع‌شده. اختراع آن به جنبش‌های ملی عصر جدید برمی‌گردد. ما امروز سعدی را یک افتخار فرهنگی خود می‌دانیم. با غرور می‌گوییم که سعدی ایرانی بوده است. اما اگر ممکن می‌شد با یک ماشین زمان با همین ذهنیت فعلی به عصر سعدی بازگشتیم و به او گفتیم که تو ایرانی هستی و باید به نژادت افتخار کنی و ما آمده‌ایم که به جناب عالی مفتخر بودن خود را به‌وجود شما اعلام کنیم، سخت باعث تعجب او می‌شدیم. او از زبان ما می‌شنید که ایرانی است. پیشتر خودش فقط از این امر خبر می‌داشته، که شیرازی است، زبانش فارسی است و دینش اسلام است.


[] دردشناسی فرهنگ

مفهوم متداول فرهنگ، مفهومی است دردشناسانه. هرجا مدام از فرهنگ در ترکیبهایی چون برخورد فرهنگها، ازخودبیگانگی فرهنگی و تهاجم فرهنگی سخن می‌رود، بحران وجود دارد. فرهنگ بیمار، اصرار ویژه‌ای دارد که تعظیم و تکریمش کنند. در مقابل فرهنگ سالم، فرهنگ زندگی است؛ و زندگی مرز نمی‌شناسد. هر چه بخواهد از هر کجا که بخواهد برمی‌گیرد. اصالت و اصولیت و مفهوم‌هایی از این دست واژگان یک فرهنگ سرزنده نیستند. زنده و سالم که باشیم، می‌رقصیم، به هر سازی که خوش‌نواترش یابیم. هر کس که در عمرش یک بار به طور جدی بازی کرده باشد، می‌داند که بازی‌کن خوب جر نمی‌زند و مدام ادعا نمی‌کند که من بهترین بازی‌کن جهانم، اما دیگران به من فرصت نمی‌دهند؛ بازی‌کن خوب غرق بازی می‌شود و با تمام وجود بازی می‌کند. او یاوه‌گویی نمی‌کند.[۱]


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- نیکفر، محمدرضا، اندیشه انتقادی (برنامۀ ۱۳): بازی فرهنگ، وب‌سایت رادیو زمانه، ۸ مهر ۱۳۸۵



[] جُستارهای وابسته

فلسفه
منطق
نقد



[] سرچشمه‌ها

وب‌سایت رادیو زمانه