جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۳ اسفند ۱۹, سه‌شنبه

کودتای ۱۹۹٢ از زبان احمدشاه مسعود

از: دانشنامه‌ی آریانا

بر افغانستان چه گذشت؟

کودتای ۱۹۹٢ از زبان احمدشاه مسعود



کودتای ۱۹۹٢ از زبان احمدشاه مسعود

احمدشاه مسعود، از فرماندهان مجاهدین افغانستان بود که سال‌ها با ارتش شوروی سابق که افغانستان را اشغال کرده بود، جنگید و پس از آن‌هم در درگیری‌های داخلی افغانستان نقش عمده‌ای داشت. وی روز ۱۸ شهریور ۱۳۸۰ (نهم سپتامبر ۲۰۰۱)، بر اثر انفجار انتحاری دو تروریست مظنون به ارتباط با شبکه‌ی القاعده که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند، در خواجه بهأالدین استان تخار افغانستان کشته شد.

آن‌چه در این‌جا آمده است، سخنانان احمدشاه مسعود، وزیر دفاع دولت اسلامی مجاهدین است که درباره‌ی سقوط دولت دکتر نجیب‌الله، رئیس جمهور پیشین افغانستان، و حوادث پس از آن سخن می‌گوید.

پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، در ۲٦ بهمن ۱۳٦۷ (۱۵ فوریه ۱۹۸۹)، تلاش‌های مجاهدین برای سرنگونی حکومت دکتر نجیب‌الله، یکی پس از دیگری به ناکامی می‌انجامید. اما ادامه‌ی کمک‌های شوروی و آمریکا و سایر کشورهای منطقه به طرفین جنگ و امیدواری مخالفان نجیب‌الله برای پیروزی نظامی، مانع عمده را در برابر یک راه حل سیاسی به‌وجود آورده بود.

سقوط شهر مرزی خوست در ماه مارس ۱۹۹۱، روحیه‌ی گروه‌های مجاهدین را تقویت کرد. دو ماه بعد از سقوط خوست، دبیرکل سازمان ملل طی یک اعلامیه‌ی پنج ماده‌ای ضرورت نیل به یک راه حل سیاسی را در افغانستان مطرح کرد که بتواند زمینه را برای پایان جنگ، ایجاد حکومت فراگیر، برگشت مهاجرین و بازسازی افغانستان فراهم کند.

طرح سازمان ملل، زمانی مطرح شد که رژیم کابل فکر می‌کردسیاست آشتی ملی آن بدیلی ندارد و خواسته‌های مردم را بازتاب می‌دهد. باری، در آن‌زمان دکتر نجیب‌الله گفت: «طرح‌های ما انتخاب صلح است و ما پیشنهادات مشخصی داریم. از آتش‌بس گرفته تا ایجاد یک شورا، تا ایجاد یک حکومت ائتلافی و تا ایجاد یک قانون اساسی جدید و رفتن به‌سوی انتخابات.

ما در سرتاسر کشور برای انتخابات آزاد بر مبنای اصل دمکراتیک معتقد بوده‌ایم و آماده هستیم، مشروط بر آن‌که در گام نخست، آتش‌بس در سرتاسر کشور توسط سازمان‌های بین‌المللی تأمین گردد. زیرا در زیر گلوله‌باران و آتش توپ و طیاره‌ها نمی‌توان انتخابات عادلانه و دمکراتیک را برگزار کرد.»

همو برای رسیدن به صلح در افغانستان، درباره‌ی استعفای خود و کنار رفتن حزب حاکم از قدرت چنین گفت: «اصلاً کنار رفتن این شخص یا آن شخص یا این سازمان یا آن سازمان سیاسی نمی‌تواند مسأله‌ی افغانستان را حل و فصل کند. اکنون وقت آن فرا رسیده است که ما نه با کنار رفتن‌ها بلکه با کنار آمدن‌های نیروها بتوانیم مسأله‌ی سیاسی افغانستان را حل و فصل کنیم. اگر صلح در وطن من تأمین گردد، ما نه‌تنها برای ترک‌گفتن مقامات خود بلکه برای از دست‌دادن جان‌های خویش نیز حاضر هستیم.»

آینده جنگ و صلح در افغانستان، تنها در گرو اراده‌ی افغان‌ها نبود. کشورهای بیگانه که به دو طرف جنگ کمک می‌کردند، در ادامه یا پایان جنگ نقش قاطعی داشتند. از اوایل سال ۱۹۹۱، هم در شوروی و هم در آمریکا پیشنهادهای برای قطع کمک‌ها به گروه‌های درگیر مطرح می‌شد. اوضاع بحرانی اقتصادی و سیاسی در اتحادشوروی ادامه‌ی کمک‌های این کشور به کابل را مشکل نموده بود، اما رهبران کمونیست و در آن میان، مسئولان ارتش و ک‌جی‌ب هنوز طرفدار کمک‌ها به رژیم نجیب‌الله بودند. با این حال، شکست کودتای نوزدهم آگست ۱۹۹۱، در مسکو که رهبری آن را تندروان به‌عهده داشتند، زنگ‌های خطر را برای رژیم دکتر نجیب‌الله به صدا درآورد.

به گفته‌ی سید طیب جواد، کودتای نافرجام اگست ۱۹۹۱ شوروی که باعث برافتادن کمونیست‌های تندرو از کرملین و وسیله‌ی تسریع فروپاشی شوروی شد، پشتیبانی خارجی و مواضع سیاسی ایدئولوژیک، نظامی و اقتصادی رژیم نجیب را به‌شدت تضعیف کرد. یک ماه بعد، در سپامبر ۱۹۹۱، شوروی و آمریکا مشترکاً توافق کردند که پس از اول ژانویه ۱۹۹٢ از فرستادن اسلحه به مشتریان افغان‌شان دست بکشند. مسکو اعلام داشت که همزمان با قطع تحویل‌دهی اسلحه، فرستادن مواد سوخت و غله‌ی مورد نیاز رژیم کابل را متوقف و یا کاملاً محدود خواهد کرد و تمامی مشاوران نظامی‌اش را از افغانستان بیرون می‌کند.

الکساندر روتسکوی (Alexander Rotskoy)، معاون رئیس جمهور شوروی، در پی تماس و دیدار قبلی شوروی با رهبران مجاهدین در عربستان سعودی و اسلام‌آباد، در دوازدهم نوامبر ۱۹۹۱، مهماندار یک هیأت مشترک مجاهدین، مرکب از رهبران چهار گروه مقاومت مستقر در پاکستان و ائتلاف احزاب مقیم ایران، به ریاست پروفسور برهان‌الدین ربانی بود. در اعلامیه‌ی مشترکی که در پایان این دیدار در مسکو منتشر شد، به‌صراحت آمده بود که طرفین روی انتقال تمام قدرت دولت در افغانستان به یک حکومت انتقالی مجاهدین به توافق رسیده‌اند.

روس‌ها که از قدرت گرفتن پشتون‌ها در هراس بودند، برای تضمین امنیت مرزهای جنوبی خود، رهبری تاجیک‌ها را پذیرفتند، به شرط آن‌که از پاکستان ببرند و روابط خود را با روسبه نزدیک نمایند.

مسکو انتقال قدرت را به مجاهدین پذیرفت. اما دکتر نجیب‌الله هنوز فکر می‌کرد که به دلیل داشتن ارتش نیرومند، اختلافات شدید مجاهدین و هراس آمریکا و غرب از بینادگرایی اسلامی، رژیمش می‌تواند پا برجا بماند. در حالی‌که به گفته‌ی ظاهر طنین، یک عامل مهم، یعنی وحدت درونی رژیم که بقا یا فنای آن را تعیین می‌کرد، نادیده گرفته شده بود.

به نوشته‌ی ظاهر طنین، حکومت کابل با گروه‌بندی‌ها و مبارزات جناحی درگیر بود. سقوط شوروی این مبارزات را بیش از پیش دامن زد، اگرچه مبارزات جناحی از زمانی شدت گرفت که عده‌ای از رهبران حزب حاکم با اعلام سیاست آشتی ملی موقف خود را در خطر دیدند. اما نارسایی‌های این حزب، ریشه عمیق داشت. زمانی که پلنوم هجدهم حزب دمکراتیک خلق افغانستان، در چهارم مه ۱۹٨٦ (۱٣ اردبیهشت ۱٣٦۵)، برگزار شد، و ببرک کارمل از رهبری حزب و دولت سبکدوش گردید، آهسته آهسته، فراکسیون‌بازی‌های حزبی بر اساس اختلافات سیاسی، قومی، محلی و زبانی تبارز کرد. در نهایت این فراکسبون‌بازی‌ها، نه‌تنها دکتر نجیب‌الله را وادار به کنار رفتن از قدرت کرد، بلکه سرآغاز یک سری عوامل ناگوار دیگر نیز شد که با روی‌کار آمدن دولت مجاهدین به‌وقوع پیوست.

بنابراین، احمدشاه مسعود می‌گوید: «ما هم در کمیته مرکزی و هم در دفترسیاسی حزب وطن نفوذ پیدا کردیم، طوری که نصف اعضای کمیته مرکزی حزب و حتا بیوری سیاسی آن که حدود ده پانزده نفر عضو داشت، با ما در ارتباط بودند. مانند فرید مزدک، نجم‌الدین کاویانی و در رأس آن‌ها عبدالحمید محتاط. با این حال، دکتر نجیب، هر برنامه‌ی که می‌خواست درست کند، ما از قبل در جریان بودیم.»

در این زمان، بنون سیوان، فرستاده ویژه‌ی دبیرکل سازمان ملل متحد برای افغانستان، رهبری مأموریت دشوار انتقال قدرت و ایجاد یک دولت بی‌طرف با پایه‌های وسیع را به عهده گرفت. بنابراین، کوشش او در آخرین دور فعالیت‌ها و رفت و آمدهایش به کشورهای منطقه، معطوف بر این بود تا فهرستی از کاندیدهای قابل قبول برای اکثر نیروهای طرفین را فراهم آورد. اما فرید مزدک می‌گوید: «وقتی دولت ما، در آخرین روزهای حیات خود، در آستانه‌ی سقوط به‌سر می‌برد، ما احساس کردیم که سیوان هم در این برنامه خود چندان امیدواری جدی ندارد... اصلاً هیچ نوع تضمینی نزد سیوان وجود نداشت که اشخاص شامل فهرست، بتوانند جمع شوند تا یک دولت را به‌وجود بیاورند.»

با وجود این، پس از رفت و آمدهای پیاپی بنون سیوان، دکتر نجیب‌الله، در هجدهم مارس ۱۹۹٢، آماده شد تا قدرت را به یک حکومت انتقالی که براساس طرح سازمان ملل به‌وجود آید، بسپارد. اما در این هنگام، برخی از نیروهای مسلح رژیم، راه خود را از او جدا کردند. به‌ویژه زمانی که مناسبات دکتر نجیب‌الله و ژنرال عبدالرشید دوستم، فرمانده نیروهای شبه‌نظامی ازبک در شمال به تیرگی گراید و این تیرگی روابط، بهانه‌ای شد برای ژنرال دوستم و برخی از نیروهای شمال تا برای بقای خود با مجاهدین متحد شوند.

در این لحظات سرنوشت‌ساز، که در شمال ژنرال دوستم، ژنرال مؤمن، فرمانده نیروهای مستقر در حیرتان و نیروهای فرقه (تیپ) ٨٠ وابسته به شبه‌نظامیان گروه اسماعیله به رهبری سید منصور نادری، در حال اتحاد با فرماندهان گروه‌های مختلف مجاهدین، از جمله احمدشاه مسعود بودند، احمدشاه مسعود، این اتحاد را تسلیمی ژنرال‌های رژیم کابل به شورای نظار وانمود می‌کند. او می‌گوید:

«این جنرال‌ها احوال (خبر) دادند که تسلیم می‌شویم. از شمال بیغم شدیم (خیال ما راحت شد) و این صاحب‌منصب‌ها (افسران) آماده شدند به کودتا. این‌جا ما تحلیل کردیم که اگر صاحب‌منصب‌ها کودتا کنند، و یک‌ دفعه، قدرت را یکجانبه برای ما بگیرند، [در افغانستان] احزاب مختلف، اقوام مختلف [وجود دارند]، به‌جای این‌که قضیه را ختم کنیم، ما - ولایت به ولایت، قریه به قریه - می‌رویم به‌سوی یک جنگ تمام عیار.

[من گفتم] این کار را نکنیم، بهتر این است که تحول ایجاد کنیم؛ یک تحول آرام که نجیب برود مجاهدین بیاید و همه در قدرت سهم داشته باشند. تحولی ایجاد کنیم که برویم به‌سوی یک گام سیاسی نه نظامی. اگر ما هم چهارتا اعضای رژیم سابق را بکشیم، کارساز نیست و جداً تصمیم ما این شد که ما در کابل داخل نشویم. برخی برادرها اصرار داشتند که قدرت را یکجانبه بگیریم، و بعد دیگرها را شریک می‌سازیم. من گفتم که اگر ما قدرت را یک‌بار گرفتیم و دیگرها را دعوت کنیم، همه شیرازه می‌پاشد. چرا که در هر ولایت، یک دفعه تسلیم تسلیم شروع می‌شود. این کار را نکنیم. با آن‌که بر رهبرها هیچ اطمینان و اعتماد نداریم، اما هیچ مرجع دیگر هم وجود ندارد. پس بهتر است که با خود این‌ها به یک تفاهم برسیم که اول یک حکومت موقت ایجاد شود و بعد به‌سوی انتخابات برویم؛ و فیصله ما همین شد که یک تحول بدون خوریزی باید صورت گیرد و ما می‌رویم به‌سوی همین تحول. ما هم در کابل داخل نمی‌شویم، اما نجیب را وادار می‌کنیم که برود. ما تا دروازه‌های کابل می‌رویم و ایستاد می‌شویم و نجیب را می‌گویم که تسلیم شود. بعد رهبرها را می‌گوییم که این قدرت، به توافق برسید و یک دوره قدرت موقت و ...»

فعالیت‌های هماهنگ نظامی با نیروهای احمدشاه مسعود و سایر فرماندهان مجاهدین، به گفته‌ی ژنرال دوستم، فشار بمباران هوایی را تقسیم کرد و زمینه را برای تصرف شهر مزارشریف مساعد نمود. با ورود نیروهای دوستم به شهر مزارشریف، گروه‌های مجاهدین نیز وارد شهر شدند. سقوط شهر مزارشریف به دست ائتلاف نیروهای پیشین دولتی و گروه‌های مجاهدین در شمال، آغازی بود برای پایان رژیم دکتر نجیب‌الله. نیروهای ائتلاف پس از تصرف شهر مزارشریف تسخیر کابل را هدف قرار دادند.

احمدشاه مسعود عبدالرشید دوستم عبدالعلی مزاری

همزمان با تصرف شهر مزارشریف، عبدالرشید دوستم، احمدشاه مسعود و عبدالعلی مزاری همراه با شماری از فرماندهان متحد خود در شهر جبل‌السراج در شمال کابل گرد آمده، اساس اتحادی را گذاشتند که بعدها به «ائتلاف شمال» شهرت یافت. در این دیدار به گفته‌ی ژنرال دوستم، برنامه‌ی حمله به کابل مورد توافق قرار گرفت و ریاست ائتلاف به احمدشاه مسعود سپرده شد.

پس از دیدار احمدشاه مسعود، عبدالعلی مزاری و ژنرال دوستم در جبل‌السراج، آن‌ها بسیج نیروهای خود را برای تصرف کابل آغاز کردند. حدود هفتصد نفر از افراد ژنرال دوستم اولین گروهی بود که وارد کابل شد. در همین حال، نیروهای شورای نظار تحت رهبری احمدشاه مسعود به‌سوی پایتخت حرکت کرده و در پانزدهم آوریل با همکاری بخشی از نیروهای دولتی پایگاه بگرام را به‌دست گرفتند، اما داخل شهر نشدند. مسعود می‌گوید:

«تا شور خوردند ( تا جنبیدند)، ما سالنگ را گرفتیم، چاریکار را گرفتیم، بگرام را گرفتیم (بسم‌الله خان بگرام را گرفت)، فرقه دو را گرفتیم، فرقه چهل را گرفتیم، بدون این‌که یک نفر کشته شود. قوای هوایی قوی، همراه با همه طیاره‌های جنگی، به‌دست ما افتاد.»

وی می‌افزاید به این دلیل نخواستند وارد شهر کابل شوند تا سقوط کابل نه از طریق جنگ بلکه از طریق تفاهم با شرکت همه فرماندهان و رهبران جهادی صورت گیرد:

«باز برادرها محکم شدند (اصرار داشتند) که بیا برویم کابل. ما گفتیم این کار خام را نکنید ... در افغانستان اقوام مختلف وجود دارد، تنظیم‌های مختلف جهاد کرده‌اند، کشورهای مختلف ذی‌دخل هستند و... بهتر این است که پای رهبرها را بکشانیم که خونریزی نشود.»

روز سیزدهم آوریل دکتر نجیب‌الله اعلام کرد که آماده است تا آخر ماه آوریل قدرت را به حکومت انتقالی بسپارد؛ اما در عمل از حکومت انتقالی که باید قدرت را به‌دست می‌گرفت، خبری نبود. از سوی دیگر، مخالفان دکتر نجیب‌الله بر اساس گرایشات قومی با گروه‌های مختلف مجاهدین از در سازش درآمدند و در داخل حزب و دولت علیه رئیس جمهور دست به کودتا زدند و با این حال، دکتر نجیب‌الله راهی جز فرار نداشت. او روز شانزدهم آوریل خواست تا از کشور خارج شود، اما افراد مسلح مخالف او، مانع از خروجش شدند، در حالی‌که نیروهای دولتی کنترل شهر کابل را در اختیار داشتند. نجیب‌الله ناگزیر از فرودگاه برگشت و به دفتر سازمان ملل در کابل پناهنده شد.

پایان قدرت نجیب‌الله، پایان قدرت حزب و رژیمی بود که او در رأس آن قرار داشت. به گفته‌ی سلیمان لایق، که در آن‌زمان معاون حزب وطن بود، چند عامل در شکست رژیم کابل نقش داشت. نخست، غرب و به‌ویژه ایالات متحده آمریکا حاضر نبود که نیروهای چپی افغانستان را به‌صورت کلی در عرصه‌ی سیاسی آینده‌ی افغانستان بپذیرند. دوم، پس از فروپاشی اتحادشوروی، استراتژی جمهوری فدرال روسیه در قبال افغانستان با استراتژی شوروی سابق تفاوت اساسی داشت. آن‌ها از نظر منافع خود در رقابت‌های منطقه‌ای و برای حفظ مواضع خود در آسیای میانه، در روند سقوط رژیم کابل با غرب همدست شدند. چنان‌که از سال ۱۹۹٠، به‌ویژه پس از سفر برهان‌الدین ربانی به مسکو، توافقات برای براندازی این رژیم روشن و مبرهن بود. عامل سوم، رقابت‌های قدرت‌طلبانه در درون رهبری حزب وطن بود که با زدوبندهای قوم‌گرایانه به گروه‌های مختلف مجاهدین پیوستند و سبب سقوط رژیم شدند.

الکساندر روتسکوی (Alexander Rotskoy)، معاون رئیس جمهور شوروی در دیدار با پروفسور برهان‌الدین ربانی، رهبر جمعیت اسلامی افغانستان

به‌هر حال، برکناری دکتر نجیب‌الله از قدرت و پناهندگی او به دفتر سازمان ملل در کابل، به آشفتگی روانی و خلأ واقعی قدرت منجر شد. در چنین وضعی، خطر هجوم گروه‌های مختلف مجاهدین که در دروازه‌های کابل سنگر گرفته بودند، این شهر را تهدید می‌کرد. با این حال، عبدالوکیل، وزیر خارجه افغانستان، به دیدار احمدشاه مسعود به شهر جبل‌السراج شتافت. مسعود می‌گوید:

«از طرف رژیم، یک‌بار، عبدالوکیل، وزیر خارجه آمد که بیا حکومت مشترک جور کنیم، قبول نکردیم. دوباره آمد، روی چوکی (صندلی) نشست و سه بار دست‌های خود را بالا آورد که تسلیم، تسلیم، تسلیم. خدا برای شما نیک و مبارک گرداند، ما تسلیم هستیم. اما سرنوشت ما را تضمین کنید.»


گزارش احمدشاه مسعود از حوادث سال ۱۹۹٢

گزارش احمدشاه مسعود در سال ۱۹۹۲، پس از چهار ماه ورود مجاهدین به شهر کابل، که در آن برخی نکات متناقض هم به‌چشم می‌خورد که در پاورقی‌ها بدان اشاره شده است. این بخش از سخنانان احمدشاه مسعود، توسط آقای عظیم صدیقی، برای دانشنامه‌ی آریانا بازنویس شده است.

احمدشاه مسعود در سال ۱۹۹۲، پس از چهار ماه ورود مجاهدین به شهر کابل. او خود اعتراف می‌کند که چگونه طرح صلح سازمان ملل متحد برای افغانستان را خنثی کرد.

بسم‌الله الرحمن الرحیم - ... علمای نهایت محترم، موسفیدان معزز، برادران مجاهد و حاضرین مجلس، اسلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته. من یک‌بار دیگر شکست کمونیسم و پیروزی اسلام در افغانستان را خدمت همه‌ی شما تبریک عرض می‌کنم و با استفاده از فرصت به ارواح همه شهدای انقلاب، برادران شهیدی که پیروزی امروز مسلمان‌ها در افغانستان، زاده و ثمره‌ی جهاد و تلاش آن‌ها بوده و به ارواح شهدای اخیری که مظلومانه در کابل شهید شدند و خواهران و برادرانی که در حادثه‌ی اخیر در سالنگ و گل‌بهار و شُتل جام شهادت نوشیدند، دعا می‌کنیم و از خداوند التجامندیم که همه را در جوار رحمت خود داشته باشد.

حاضرین نهایت محترم، من می‌خواهم در این فرصتی که به‌دست آمده و شما از نقاط دوری که تشریف آوردید و این‌که دو روز مسلسل قبول زحمت فرموده و این‌جا آمده‌اید، تشریف‌آوری شما را در این مجلس خوشامدید گفته و از این‌که این دعوت را لبیک گفتید، از همه قلباً سپاسگزار هستم. مسایلی که می‌خواهم خدمت شما صحبت بکنم، سه موضوع است:

اول: مختصراً جریان وقایعی که از زمان فتح پروان و بگرام شروع الی روزهای اخیری که در کابل و اطراف کابل به‌وقوع پیوسته را به‌صورت مختصر خدمت‌تان تشریح خواهم کرد.

دوم: راجع به پروگرام‌ها و پلان‌های که فعلاً حکومت اسلامی شما سر دست دارد در آن قسمت، در حدی‌که لازم باشد روشنی انداخته خواهد شد.

و در اخیر، خاصاً روی مسایل ولایت پروان و کاپیسا - قسمی‌که برادر ما یادآوری کرد - روی ترتیبات اداری‌اش مسایل نظامی‌اش تا حدی و باقی مسایلی که در منطقه مطرح است با شما علما و موسفیدان و برادران مجاهد مشورت صورت خواهد گرفت.

بحث اول جریان مختصر از وقایعی است که تقریباً طی بیش از چهار ماه گذشته است. برادران محترم شما همه در جریان بودید و در جریان هستید که پیش از این‌که ولایت پروان و میدان هوایی بگرام فتح شود، وضع مأیوس‌کننده‌ی چون ابر سیاهی فضای جهاد ما و شما را در افغانستان مکدر ساخته بود. همه شاهد بودند که کشورهایی که تا دیروز به مجاهدین ما و شما کمک می‌کردند همکاری می‌کردند، همه آرام آرام کمک‌ها را در روی مجاهدین قطع کردند.

نه‌تنها این کمک‌ها قطع شده بود، بلکه این کشورها خود یکی پی دیگر، تماس‌ها را با دولت کابل (دکتر نجیب) برقرار ساختند. سفارت‌خانه‌های غربی‌ها در کابل یکی پی دیگری، در حال افتتاح‌شدن بود، روابط تأمین شده بود، و [در میان] کشورهای همسایه و دوست ما - ایران که روابط از قبل داشت - همه به‌یاد دارید که حتا حکومت پاکستان هم در روزهای آخر، به‌سبب راه ترانزیتی که برایش اهمیت اقتصادی داشت، روابط خود را با نجیب برقرار ساخت و حاضر شد که یک‌مقدار گندم به حکومت نجیب روان بکند.

نه‌تنها این مسئله در سطح کشورهای بیرون بود، بلکه خود رهبران جهادی هم هر یک به نحوی از ایشان - تعدادی از رهبرها، نمی‌گوییم که همه‌شان - آرام آرام روابطی با دکتر نجیب برقرار ساخته بودند.

کس منکر نیست که چند حزبی که ما و شما می‌شناسیم، در روم در ایتالیا و در ژنو، با نماینده‌های نجیب، نماینده‌ای‌شان دیدند و شما آن‌را در رادیو شنیدید. حزب اسلامی هم، پیشقدم از همه، به میانجی‌گری یاسر عرفات زمینه صبحت و ملاقات را مساعد ساخت که از طرف دکتر نجیب به گفته خودش که فعلاً حضور دارد. کاویانی (نجم‌الدین کاویانی) و چند نفر دیگر و از طرف حزب اسلامی داماد حکمتیار صاحب، غیرت به‌همرای یک تن دیگری که اسمش را فراموش کردم، کریاب آمر سیاسی حزب اسلامی، این مردم دوبار یکی در بغداد در حضور صدام حسین و باردیگر، در طرابلس در حضور معمر القذافی با نماینده‌های نجیب ملاقات کردند. و به‌همین ترتیب، این سلسله کم و بیش ادامه داشت.

در داخل کشور هم وقتی‌که انسان مطالعه می‌کرد و می‌دید، یک قسم یک جبهه فعال و زنده‌ی که آمادگی این را داشته باشد که دفعتاً توطئه‌ها را درهم بشکناند و فوراً دست به حرکتی بزند به آن اندازه که مطلوب بود در برابر این توطئه‌ها و دسایس به‌چشم نمی‌خورد.

غربی‌ها که اصلاً هدف‌شان از اول تا به امروز، منافع خودشان بوده نه پیروزی اسلام. با در نظرداشت این مسئله که می‌دیدند که مجاهدین، یا خود یک حالتی را آورده بودند که مجاهدین ضعیف شوند، با استفاده از این فرصت، درصدد این بودند که در آخرین روزها، ثمره‌ی جهاد را خود ببلعند و حکومت دست‌نشانده‌ی خود را به‌نام حل سیاسی، تحت پوشش ملل متحد و به‌نام حکومت بی‌طرف داخل کابل بسازند.

آن‌روزها را همه باید به‌یاد بیاوریم، چه دردآور بود که ۱۴ سال جهاد بیش از پنج میلیون آواره و بیش از یک‌ونیم میلیون شهید و معلول، مگر در آخرین روز، همه‌ی احساس می‌کردند در نفس خود، که قدرت این‌را که نجیب را سرنگون بکند، ندارند. و می‌دیدند که سرنوشت‌شان‌را کسان دیگری از بیرون، چه غربی‌ها و چه کشورهای دیکر در فکر تعیین‌کردن هستند؛ و آن‌ها هستند که حکومت بیگانه را می‌خواهند بیاورند و حکومت عامل و دست‌نشانده‌ی خود را بیاورند و در کابل به‌قدرت برسانند.

فراموش نمی‌کنیم آن‌روزها را که حتی تعدادی از احزاب، به‌شمول حزب اسلامی، حکومت بی‌طرف را پذیرفت و ده ده نفر نماینده خود را معرفی کردند؛ و حاضر شدند که ما حکومت تحت زعامت ملل متحد و مطابق به فیصله ملل متحد را قبول داریم.

در همچو وضعی بود که الحمدلله والمنه، یک سلسله مسایل در شمال شروع شد که آن‌هم محرک اصلی این مسئله در شمال، کسانی دیگری نبود؛ خود مجاهدین منطقه بودند و من تا آخرین روزهای که مزارشریف فتح می‌شد در پشت مخابره بودم و در جریان بودم که مزار چطور یکی پشت دیگر، با استفاده از اختلاف دشمنان، توسط خود مجاهدین فتح‌ شد.

و آن‌هم در آخرین روزها، زمانی‌که زعامت به‌شکل دیگری که در مزار تغییر کرد و در روز آخر اعلام کردند که ما هم فیصله ملل متحد را قبول داریم، دوباره یک روشنی که پیدا شده بود به یاس مبدل شد. در چنین اوضاعی بود که تعدادی از فرزندان مخلص شما مردم، تعدادی از مجاهدین پروان - کاپیسا تصمیم گرفتند که در آخرین لحظاتی که توطئه‌ها در حال شکل گرفتن است، بخیزند و با توکل به خداوند، دست به یک حرکت بزنند و خداوند را هزار بار سپاس که در آخرین لحظات این توطئه‌ها درهم شکسته شد و مجاهدین پیروز شدند.

احمدشاه مسعود با گروهی از فرماندهان رژیم کمونیستی، در حال بررسی نقشه‌های جنگی علیه گروه‌های جهادی مخالف خود. عکس مربوط به روزهای اول فتح کابل و سرنگونی حکومت نجیب‌الله در سال ۱۹۹۲ (۱۳۷۱) و مکان عکس نیز وزارت امور داخله افغانستان در کابل است.

و این پیروزی با فتح پروان و فتح بگرام تحقق یافت. با فتح پروان و فتح بگرام بود که سیلی بر روی دشمن‌ها خورد، و چیزی که اصلاً کسی تصور نمی‌کرد، که در آخرین لحظات همچو حرکتی صورت بگیرد. شما می‌دانید که فقط یک روز باقی مانده بود، یک روز دیگر حکومت بی‌طرف به‌طرف کابل حرکت می‌کرد و تعدادی از قوای ملل متحد که به تعقیبش می‌رسد. فقط در آخرین روز گفتم که الحمدالله جلو توطئه گرفته شد و این افتخار را خداوند نصیب مردم پروان - کاپیسا ما ساخت و این مردم با فداکاری با ایثاری که در آخرین روز از خود نشان دادند، پروان را فتح کردند، بگرام را فتح کردند و به‌یک‌بار صفحه به‌شکل دیگری برگشت.

در آن روزها، رادیوهای غربی، تبلیغات خصمانه به‌راه انداخته بودند، که این مردم، مردم جنگجو هستند و مردمی هستند که نمی‌خواهند قضیه حل شود و ... چرا که در آخرین روز همه فهمیده بودند غربی‌ها فهمیده بودند، دشمن‌های اسلام فهمیده بودند، که این آرمانی را که داشتند تا جلو پیروزی جهاد را بگیرند و از طریق سیاسی مسئله را حل بکنند، ناکام ماند. پروان فتح شد، به‌تعقیبش بگرام فتح شد، بعد از این دو فتح بزرگ، حکومت ثبات خود را از دست داد. از این به‌بعد نجیب نتوانست دوباره سر پا ایستاد شود و به سلطه‌ی خود دوام بدهد. اختلافات داخلی‌شان و این‌که بزرگ‌ترین پایگاهی چون بگرام را از دست دادند.

به‌تاریخ ۲۷ حمل بود که وکیل وزیر خارجه با پیشنهاد حکومت ائتلافی آمد که در اولین دور مذاکره کاملاً پیشنهادش رد شد که ما خواهان حکومت ائتلافی نیستیم. به‌تعقیب آن یک روز از من وقت گرفت و به تاریخ ۲۸ حمل بود که بار دوم آمد و پیام تسلیمی حکومت کابل را آورد. زمانی که وکیل، وزیر خارجه آمد و در چوکی نشست، سه‌بار دست خود را بالا کرد که ما تسلیم، تسلیم، تسلیم. با این تسلیمی، آرزوی دیرینه‌ی مجاهدین و آرزوی دیرینه‌ی مسلمان‌ها که یکی از آرزوهایش سقوط این رژیم بود، به تحقق پیوست و در آن روز رژیم تسلیمی خود را اعلام کرد.


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مطلب برای دانشنامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی نگاشته شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]-


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها