جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۶ آذر ۲۶, یکشنبه

همه از نام شاه اما بر ضدشاه

از: امرالله صالح (رئیس پیشین امنیت ملی اداره اطلاعاتی افغانستان)

پس از مسعود

يادداشت‌های امرالله صالح


فهرست مندرجات

.



همه از نام شاه اما بر ضدشاه

...

...

تکانه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در چهل سال اخیر، حس مالکیت و ادعای سیاسی در میان مردم افغانستان را به‌صورت جدی شدت و قوت بخشیده است. هر یک از اقوام و ولایات افغانستان مدعی‌اند که بیش‌ترین زحمت و قربانی را برای دفاع از کشور متقبل شده‌اند و هر یک، داستان‌هایی از قهرمانان و حماسه‌های خود دارند؛ اما قندهار ادعا دارد که گهواره‌ی شاهان و سلاطین است و باید نقشش حفظ شود.

جرگه‌های مردمی قندهار، همیشه با ستایش و یادآوری از شاهان و سردارانِ برخاسته از قندهار آغاز می‌شود که: این شاهان در شکل‌دهی هویت و جغرافیای سیاسی افغانستان امروزی و افتخارات بزرگ‌تر آن در قرن ۱۸ و ۱۹ نقش محوری داشته‌اند. نام میرویس‌خان هوتک، احمدشاه بابای درانی تا اسطوره‌های جنگ میوند و سلطنت ظاهرشاه، ورد زبان خبرگان سیاسی و اجتماعی قندهار است. در این بخش، من به تحولات سیاسی‌نظامی حوزه‌ی قندهار بعد از ۱۱ سپتامبر می‌پردازم.

نخبگان سلطنتی افغانستان از انقلاب ثور الی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در حاشیه قرار داشتند؛ این بر می‌گردد به تصمیم خانواده‌ی شاهی و سیاست جهادمحور پاکستان که نمی‌خواست درانی‌های افغانستان در رده‌ی اول جهاد نقش داشته باشند.

رابطه‌ی پاکستان با دولت شاهی افغانستان، رابطه‌ای باثبات و استوار بر اعتماد نبود. با آن‌که افغانستان در تمامی جنگ‌ها و کمشکش‌های بین هند و پاکستان بی‌طرفی خود را حفظ کرده بود، اما پاکستانی‌ها خوش‌بین به رهبران درانی‌تبار افغانستان نبودند. شجاع‌نواز، پژوهشگر و نویسنده پاکستانی مقیم امریکا و برادر لوی‌درستیز اسبق پاکستان، در کتاب مشهور خود تحت عنوان «شمشیر‌های متقاطع» می‌گوید که پاکستان از زمان جنرال ایوب‌خان به بعد همیشه خواستار یک افغانستان ضعیف و تحت نفوذ پاکستان بوده و در این راستا عقب‌گرد نداشته است.

معضل پشتونستان و روابط هند و افغانستان همیشه سایه‌افگن بر روابط افغانستان و پاکستانِ آن دوران بوده است. به‌همین دلیل در دوره‌ی جهاد تمامی رهبران پشتون افغانستان که مورد حمایت پاکستان قرار داشتند، از غلجایی‌ها بودند. هرچند نقش فرماندهان و مردم حوزه‌ی قندهار در جهاد مسلحانه علیه شوری بسیار بارز بود، اما در رده‌ی اول رهبری جهاد هیچ‌کس از حوزه‌ی قندهار حضور نداشت.

پاکستان، با استفاده از کمک‌های غرب و عربستان، می‌خواست برای حوزه‌ی پشتون‌نشین افغانستان نخبه‌های جدید به‌وجود آورد و از آنان حمایت کند.

حمایت بی‌دریغ و سخاوتمندانه‌ی پاکستان از حزب اسلامی افغانستان به رهبری گلبدین حکمت‌یار نتایجی را که پاکستان می‌خواست، در قبال نداشت. به اساس تحقیقات همه‌جانبه‌ای که پژوهشگران غربی و منطقه انجام داده‌اند، پاکستان می‌خواست حزب اسلامی محور قدرت در افغانستان پس از داکتر نجیب‌الله باشد و از آن طریق جایگاه استوار و باثبات در ساختار قدرت و جامعه افغانستان داشته باشد.

پیتر تامسن، سفیر امریکا در امور مجاهدان، این موضوع را با تفصیل در کتابش زیر عنوان «جنگ‌های افغانستان» به بررسی گرفته است.

روی همین دلایل، محمدظاهرشاه هیچ‌گاهی اجازه نیافت برای کار سیاسی در اردوگاه‌های مهاجران در پاکستان پایگاه ایجاد کند. آقای مجروح، نخستین کسی‌که در دهه جهاد به نمایندگی از محمدظاهرشاه می‌خواست در پاکستان فعالیت سیاسی کند و با آغاز همه‌پرسی نظر مهاجران را در ارتباط به ظاهرشاه پیدا کند، به‌شکل مرموز کشته شد. همه به این باور‌ند که استخبارات پاکستان و حزب اسلامی در قتل او دست دارند.

با ناکامی حزب اسلامی در تسخیر و انحصار قدرت و بعد‌ها پیوستن گلبدین حکمت‌یار به دولت استاد ربانی، پاکستانی‌ها برای اولین‌بار بعد از جهاد، تمامی کمک‌های نظامی و مالی خود را برای حرکت تازه‌ی طالبان، که ستون فقرات نیروی جنگی آن را درانی‌ها تشکیل می‌داد، سوق دادند.

این تغییر موقف چنان بارز و بزرگ بود که همه فکر می‌کردند طالبان سربازان خانواده‌ي شاهی افغانستان‌اند. استفاده از نام ظاهرشاه جزو جنگ روانی‌ای بود که از طرف پاکستانی‌ها و طالبان به‌صورت بسیار موثر مدیریت می‌شد، تا مردم از ماهیت واقعی حرکت جدید دور نگهداشته شوند. سفر سردار ولی، داماد شاه، به خوست و از راه پاکستان و برگشت او دوباره به روم در سال ۱۹۹۵ این ظن را ایجاد کرد که در عقب طالبان حمایت سیاسی محمدظاهرشاه نهفته است. اما استفاده از نام ظاهرشاه فقط یک حربه تبلیغاتی‌ بود.

با آن‌که ملامحمدعمر، رهبر طالبان، از شاخه‌ی غلجایی است، اما به اساس آمار و حقایقی که در ارتباط به طالبان وجود دارد، بالاتر از ۹۰ درصد رهبری و نزدیک به ۸۰ درصد نیروی جنگی طالبان را اقوام درانی حوزه‌ی قندهار تشکیل می‌دادند. شمار چهره‌‌های غلجایی در حرکت طالبان زیاد نبودند. مولوی جلال‌الدین حقانی و مولوی کبیر، رییس زون شرق طالبان، بارزترین چهره‌های غلجایی‌تبار در میان طالبان به‌شمار می‌روند.

اما در بدنه‌ی درانی‌های افغانستان، طالبان بیش‌ترین نفوذ را در میان شاخه‌های پنج‌پی یا پنج‌پای داشتند که شامل نورزی‌ها، اسحاق‌زی‌ها و علی‌زی‌ها می‌شود. در بین شاخه زیروک که شامل بارکزی، الکوزی، پوپلزی و اچکزی می‌شود، در مقایسه با بخش اول نفوذ طالبان کم‌تر بود و کم‌تر است.

در پی سقوط قندهار به‌دست طالبان در سال ۱۹۹۴ میلادی، رهبران قندهار به سه قسمت تقسیم شدند. تعدادی به‌شمول گل‌آغا شیرزوی به پاکستان پناه بردند؛ تعدادی دیگر مانند عارف‌خان نورزی، آخوندزاده‌های هلمند، فرمانده سرکاتب و دیگران به هرات و کابل متواری شدند و بعد‌ها به ایران رفتند؛ تعدادی هم با طالبان از سر مفاهمه وارد شدند که ملا نقیب‌الله مشهورترین فرمانده قندهار از قوم الکوزی شامل بخش اخیر می‌شد. چهره‌هایی که با ظهور طالبان وارد صحنه شدند، نام مطرح و بزرگی در گذشته نداشتند.

گروه روم یا حرکت سیاسی در تبعید که در محور شاه سابق می‌چرخید، در سال ۱۹۹۹ به دو دلیل از طالبان مایوس شد. اول این‌که طالبان برخلاف جنگ روانی‌شان برای شاه و اعاده‌ی سلطنت کاری نکردند و به اعلامیه حمایت شاه از سقوط مزار به‌دست طالبان نیز وقعی نگذاشتند. دوم این‌که در سال ۱۹۹۹ معلوم شد که طالبان یک حرکت منزوی از دید بین‌المللی‌اند. در همین سال مذاکرات مقدماتی مستقیم و غیرمستقیم میان نماینده‌های شاه و مقاومت ملی به فرماندهی احمدشاه مسعود در آلمان، روم و ولایت تخار آغاز شد که هدف آن، ایجاد یک جبهه‌ي سیاسی بزرگ علیه طالبان بود.

حامد کرزی، یکی از کسانی بود که به نمایندگی از شورای روم و شاید هم جهت سهم‌گیری فعال در سیاست افغانستان، به تخار سفر کرد. قرار گفته‌های آقای کرزی، احمدشاه مسعود به او مشوره داد که مقاومت مسلحانه علیه طالبان در حوزه‌ی قندهار با مدنظر داشت تنگناهای اکمالاتی مشکل است، مگر این‌که مجموع شخصیت‌های دیگراندیش و ملی‌گرای حوزه‌ی قندهار در ساحات کوهستانی ارزگان اول پایگاه‌سازی کنند و در مرحله دوم عملیات فرسایشی علیه طالبان آغاز گردد. شاید به اساس همین مشوره، حامد کرزی ارزگان را نقطه آغاز کارش علیه طالبان انتخاب کرد و به کمک کوماندو‌های امریکایی کار بسیج اقوام را بعد از ۱۱ سپتامبر از آن‌جا آغاز کرد.

قندهار، آخرین شهر بزرگ افغانستان بود که در هفته‌ی اول دسامبر سال ۲۰۰۱ از تصرف طالبان خارج شد. امریکایی‌ها با جناج‌ها و گروه‌های مختلف این حوزه تماس ایجاد کرده بودند، اما شهر به‌صورت مشخص با حمایت قوای هوایی و کوماندویی امریکا از دو جناح مورد حمله قرار گرفت.

‌گل‌آقا شیرزوی با حمایت پاکستانی‌ها از راه صحرا یعنی ارغستان با نیروی نزدیک به هزار نفر با طالبان درگیر بود و قوت‌های قومی که در اطراف حامد کرزی جمع شده بودند، با تسخیر نه‌چندان مشکل ولایت ارزگان از جناح شمال و شاولی‌کوت، در حال پیشروی بودند. قصه‌های جنگ‌های ارزگان و پیشروی به قندهار را من به کرات از زبان امریکایی‌هایی که آقای کرزی را همراهی می‌کردند، شنیده‌ام.

قبل از این‌که این دو نیرو به شهر نزدیک شوند، امریکایی‌ها در یک عملیات خاص و برق‌آسا به‌خاطر شکستن روحیه‌ی طالبان، میدان هوایی قندهار را تسخیر کردند و دوباره بعد از چند ساعت رها ساختند. این عملیات که بیشتر هدف روانی داشت تا نظامی، تاثیر بسیار منفی بر روحیه‌ی طالبان گذاشت.

پیشروی نیرو‌های قومی از طرف ارزگان به رهبری حامد کرزی، بیش‌تر مورد حمایت امریکا قرار داشت. امریکایی‌ها از سالیان دور با حامد کرزی شناخت داشتند و وقتی پدرش عبدالاحدخان کرزی، در کویته به قتل رسید، وزارت خارجه امریکا با صدور اعلامیه‌ای این حادثه را محکوم کرد. در نشست شش به‌علاوه دو در تاشکند، پایتخت ازبکستان، معاون وزارت خارجه امریکا کارل اندرفورد، از نبود عبدالاحدخان کرزی در صحنه سیاسی به‌عنوان یک خلا یادآور شد و یک‌بار دیگر قتل او را محکوم کرد.

نفوذ قومی و داشتن حمایت امریکا به‌صورت واضح، نقاط امتیاز‌هایی بود که موجب می‌شد بیش‌تر فرماندهان و بزرگان قومی در اطراف حامد کرزی جمع شوند. با آن‌هم، ظهور مجدد گل‌آغا شیرزوی در حوزه‌ی قندهار یک چالش بود که اداره‌ي نوپای قندهار را در رنج دودستگی و رقابت درونی قرار می‌داد.

ملا نقیب‌الله، بزرگ قوم الکوزی و فرمانده مشهور جهاد، با حامد کرزی در تماس بود. در آستانه‌ی سقوط طالبان، حامد کرزی او را به‌عنوان والی قندهار تعیین کرد، اما نیرو‌های گل‌آغا شیرزوی که از راه ارغستان میدان هوایی قندهار را بدون مقاومت جدی از طالبان تسخیر کرده بودند، بر مقر ولایت حمله کردند و با عقب‌زدن ملا نقیب‌الله، گل‌آغا شیرزوی خودش را، در ضدیت با حامد کرزی، والی قندهار اعلام کرد.

در همین حال نیرو‌های حامد کرزی که از سمت شاولی‌کوت و ارغنداب وارد قندهار شده بودند، با عمل انجام‌شده مواجه شدند. در اولین اقدام مصلحتی، حامد کرزی حکم خود در ارتباط به تقرر ملا نقیب‌الله را باطل ساخت و ولایت خوداعلام‌شده‌ی گل‌آغا شیروزی را به‌رسمیت شناخت.

نیرو‌های خاص نظامی و استخبارتی امریکا که در صحنه‌، هم با حامد کرزی و هم با گل‌آغا شیرزوی شانه‌به‌شانه قرار داشتند، برای‌شان قضاوت وضعیت مشکل بود. از روی همین دشواری در قضاوت، آن‌ها ملا نقیب‌الله را به اساس اطلاعات گل‌آغا شیرزوی به‌عنوان یکی از رهبران طالبان دستگیر کردند و قرار معلوماتی که حالا وجود دارد، به یکی از کشتی‌های جنگی امریکا جهت تحقیقات انتقال دادند. ملا نقیب‌الله به وساطت حامد کرزی از زندان امریکایی‌ها رها شد و تا آخر عمر در نظم جدید قندهار، نقش مهم به طرفداری از دولت جدید داشت. او مورد حمله طالبان قرار گرفت و در نهایت از زخم‌های ناشی از این حمله جان باخت. تا وقتی‌که او زنده بود، پایگاه اصلی‌اش یعنی ولسوالی ارغنداب در شمال قندهار از نقاط امن و باثبات به‌شمار می‌رفت. اما در نبود او، با وصف حضور تعداد زیاد نیروی نظامی، ارغنداب از نقاط ناامن و بی‌ثبات ولایت قندهار شمرده می‌شود.

پسرش کریم‌الله نقیب به‌عنوان بزرگ قومی در اداره‌ی محلی قندهار سهمیه دارد و نیز با داشتن شرکت خصوصی امنیتی، از فرآورده‌های اقتصادی قندهار پس از طالبان بی‌بهره نمانده است.

با ایجاد اداره‌ی موقت، دو نیروی سیاسی به‌خاطر کسب حمایت و رضایت شاخه‌ی زیروک قوم درانی در رقابت بودند؛ از یک طرف حامد کرزی با امکانات سیاسی بیش‌تر و از جانب دیگر گل‌آغا شیرزوی والی قندهار. این رقابت درون‌قومی بخش دیگر درانی‌ها را که مشمول شاخه پنج‌پای می‌شود، به‌صورت کلی در حاشیه قرار داد. هر دو نیرو در کل ادعای وفاداری ناملموس به محمدظاهرشاه نیز داشتند، زیرا شاه بعد از بازگشت از روم الی تصویب قانون اساسی نقش مهم و تعریف‌ناشده‌ی سیاسی داشت.

ظهور مجدد طالبان به‌عنوان یک خطر و تهدید استراتژیک در سال ۲۰۰۶، دلایل زیادی دارد؛ اما رقابت‌هایی که قوم اسحاق‌زی، نورزی و تا حدی علی‌زی را به حاشیه کشانیده بود، به آن‌ها زمینه‌های نفوذیابی و سربازگیری از این اقوام را فراهم ساخت. اداره‌ی آن ‌زمان و فعلی قندهار نفوذ قابل دید و ملاحظه در میان شاخه پنچ‌پی ندارد.

در قندهار امروزی، تمامی ولسوالی‌هایی که در آن‌ جمعیت اقوام پنج‌پی زیاد است، از ولسوالی‌های ناامن و بی‌ثبات به‌شمار می‌آیند و اکثر طالبان که اداره‌ی سایه یا موازی را در اختیار دارند، تعلق به شاخه پنج‌پی دارند.

گل‌آغا شیرزوی در سال‌هایی که والی قندهار بود، با داشتن تسلط مستقیم بر گمرک اسپین‌بولدک که یکی از بزرگ‌ترین نقاط عایداتی افغانستان است و با جمع‌آوری مالیات غیرقانونی تحت نام بازسازی، به یکی از بزرگ‌ترین سرمایه‌داران افغانستان تبدیل شد. در پهلوی این چمشه‌های عایداتی غیرقانونی، به‌صورت منظم از طرف امریکایی‌ها نیز کمک مالی به‌دست می‌آورد.

تبدیل کردن قندهار به ولایت برتر پس از طالبان یکی از برنامه‌های امریکایی‌ها و دولت جدید بود. هدف این بود که همه ببینند در نبود طالبان پایگاه اساسی آن‌ها یعنی قندهار هنوز در محور توجه و در محور قدرت قرار دارد.

به همین دلیل، هزنیه‌های بزرگ بازسازی و نوسازی در این ولایت سرازیر شد و می‌شود. خانواده‌ي گل‌آغا شیرزوی تمام قرارداد‌های عمده و دست اول را در انحصار داشتند. حامد کرزی رییس دولت افغانستان با تحکیم پایگاه قدرت خویش به‌صورت تدریجی، او را از قندهار دور کرد، اما نفوذ او را به‌صورت کامل نتوانست از بین ببرد.

پس از سال ۲۰۰۴ و به‌خصوص بعد از انتخابات اول ریاست‌جمهوری، احمدولی کرزی محوریت قدرت و سیاست را در قندهار در اختیار گرفت. اما رقابت‌های شبکه‌های گل‌آغا و احمدولی کرزی ادامه یافت. هر یک به‌خاطر بسیج اقوام دیگر و جلب حمایت در این حوزه به تقسیم قدرت، امکانات و فرصت‌ها پرداختند. اداره‌ی دولتی در قندهار تا امروز یکی از پاشیده‌ترین ادارات در افغانستان است که در آن اقوام، مهره‌های خود را به اساس سهمیه‌بندی جابه‌جا کرده‌اند. رقابت‌های درون‌قومی، اراده‌ي سیاسی در برابر طالبان را ضعیف کرده و موثریت هزینه‌های انکشافی را به حداقل آن رسانیده است.

بنابر تمرکز قدرت و ثروت در قندهار، سه ولایت دیگر مانند ارزگان، زابل و هلمند تا حدی اقمار قندهار شمرده می‌شوند. در هلمند، خانواده‌ی آخوندزاده از متحدان حامد کرزی توانسته بود تا سال ۲۰۰۶ نظم را با شیوه‌های قومی و به حمایت دولت اعاده کند. با برکناری شیرمحمد آخوندزاده از سمت ولایت هلمند و قوماندان عبدالرحمان جان، متعلق به قوم نورزی از قوماندانی امنیه، آخرین کسانی‌که از بخش پنج‌پی در قدرت به‌صورت نسبی شریک بودند، کنار رفتند. هلمند در خلای کامل قرار گرفت و در سال ۲۰۰۷ ساحات نفوذ طالبان نسبت به دولت بیشتر شد.

اداره‌ي قومی تحت رهبری آخوندزاده با آن‌که توانسته بود نظم را برقرار سازد، اما توسل او به روش‌های غیرمعیاری، پایداری اداره را زیر سوال برده بود. ظرفیت اداری به مفهوم واقعی آن وجود نداشت و اجراات از روی مصلحت‌ها و تثبیت قدرت قومی صورت می‌گرفت.

در ازرگان، جان‌محمدخان، از قوم پوپلزی والی بود که او نیز یکی از متحدان حامد کرزی به‌شمار می‌رفت. آقای کرزی تحت فشار خارجی مجبور شد جان‌محمدخان را از ازرگان و شیرمحمد آخوندزاده را از هلمند دور کند. با این تغییرات، پایگاه نیم‌بند قومی و سیاسی که اداره‌ی نو در حوزه قندهار داشت، بی‌ثبات و متزلزل شد. این تحولات هنگامی صورت گرفت که نهاد‌های اساسی دولت نوپا بسیار ضعیف بودند و توان پرساختن خلای به‌وجود آمده را به‌صورت نهادینه نداشتند. تزلزل و بی‌ثباتی در قاعده‌ی سیاسی ادراه‌ی محلی و نبود نهاد‌های امنیتی و عدلی از جانب دیگر فرصت‌های نایابی را در اختیار طالبان قرار داد تا حضور خود در حوزه‌ی قندهار را در سال ۲۰۰۶ دوباره تثبیت کنند. در بخش بعدی، در باره‌ی به حاشیه‌رانده شدن محمدظاهرشاه و چگونگی تسلط چند خانواده بر اقتصاد، چشمه‌های عایداتی، قدرت و سیاست در حوزه‌ی قندهار خواهم پرداخت. این تسلط مطلق و فاقد دیدگاه، خود زمینه‌های نفوذیابی طالبان را در این حوزه فراهم ساخته است و مانع تقویت نهاد‌های دولتی شده است.[۱]


[] يادداشت‌ها

يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.


[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- امرالله صالح، پس از مسعود (۹)، روزنامه‌ی ۸صبح، ۵ قوس ۱۳۹۱.


[] جُستارهای وابسته




[] سرچشمه‌ها

روزنامه‌ی هشت صبح