جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۳, پنجشنبه

سیاست خارجی

از: دانشنامه‌ی آریانا

سیاست خارجی


فهرست مندرجات
علوم سیاسیروابط بین‌الملل

سیاست خارجی (به انگلیسی: Foreign policy، با تلفظ آمریکایی: Foreign policy) یا روابط بین‌المللی و یا دیپلماسی، به‌معنای دنبال کردن هدف‌های کشور در محیط بین‌المللی و در رابطه با جامعه‌ها، دولت‌ها و کشورهای دیگر است. سیاست خارجی، راهنمای موضع‌گیری در جهان است؛ و مجموعه‌ای از اهداف بین‌المللی و راه‌های رسیدن به آن‌ها را شامل می‌شود. سیاست خارجی کشورهای مختلف، با هم متفاوت است. سیاست خارجی یک کشور نیز در طی زمان، تغییر می‌کند.

دولت‌ها در سیاست بین‌الملل، مطابق نیازهای داخلی، موقعیت جغرافیایی، ژئوپولیتیک، ساختار و عملکرد نظام بین‌الملل، استراتژی‌هایی را برای تأمین منافع ملی بر می‌گزینند. به‌طور مثال، در جنگ اول و دوم جهانی، افغانستان استراتژی بی‌طرفی را در پیش گرفت.


پیشینه‌ی تاریخی

به‌طور کلی، تاریخ روابط بین‌الملل را باید در سه بخش مطالعه کرد: دوره‌ی باستان (از حدود ۳۰۰۰ پیش از میلاد تا سال ۵۰۰ میلادی)، دوره‌ی قرون اوسطا (از سال ۵۰۰ میلادی تا سال ۱۶۴۸ میلادی) و دوران مدرن. در دوران مدرن که خود نیز به چند دوره‌ای متمایز تقسیم شده است، هم‌زمان با رنسانس، تحولی در نظم جهان آغاز شد که تاکنون ادامه دارد. آغاز این دوران، به دوره‌ای وستفالی مشهور است که سه دوره‌ از ۱۶۴۸ تا ۱۸۱۵، سپس از ۱۸۱۵ تا ۱۸۷۰ و در نهایت از ۱۸۷۰ تا ۱۹۱۴ میلادی را در بر می‌گیرد. پس از آن، دوران جنگ شروع می‌شود که شامل جنگ اول جهانی، جنگ دوم جهانی و جنگ سرد است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در سال ۱۹۹۱ میلادی، دوره‌ای جدید جهانی‌شدن آغاز شد که تا امروز ادامه دارد.

هم‌چنین، مفهوم سیاست خارجی در تاریخ افغانستان نیز به سه دوره‌ی کاملاً متمایز تقسیم می‌شود:

دوران کلاسیک: دوران کلاسیک که روابط نوین بین‌المللی و هم‌پیوندی و تعامل امروزین میان کشورها وجود نداشت. در این دوران، هر دولتی برمبنای مجموعه‌ای از عوامل داخلی و براساس معیارهای خاص حکومتداری و سنت‌های فکری و اجتماعی، مناسباتی با همسایگان خود و منازعاتی با رقیبان خود داشت و در این چهارچوب‌ها گاه کمی فراتر رفته و با همسایه‌ی همسایگان نیز ارتباط برقرار می‌ساخت. تفکر استراتژیک به‌معنای نوین، در هنگامه‌ی فتوحات یا دفع تعرضات معنا می‌یافت و به‌ندرت پای اقتصاد و فرهنگ به‌عنوان عناصر تعیین‌کننده در سیاست خارجی دخیل بود. عواملی چون اقتصاد و فرهنگ، صرفاً به‌معنای تأمین راه‌های تجاری و دستیابی به منابع گذر و مسیرهای عبور مورد توجه و تحلیل بود و فراتر از آن، انگیزه‌ها به‌سوی فتح و سلطه بر سرزمین‌های ثروتمند سوق می‌یافت، هم‌چنان‌که هندوستان و افغانستان و ایران همواره محل تعرض و گشایش‌های نظامی بوده و تاریخ خون‌باری را از سر گذرانده‌اند. دوره‌ی کلاسیک در افغانستان، تا اوایل قرن بیستم تداوم داشت و حتی دوران استعمار نیز بخشی از آن به‌شمار می‌آید.

دوران استعمار: در آغاز قرن نوزدهم، مقام‌های انگلیسی در هند از سوی افغانستان سخت مورد تهدید قرار گرفته بودند، زیرا که افغانان از نیمه‌های سده‌ی ۱۸ میلادی به‌رهبری احمدشاه ابدالی چندین‌بار به هندوستان یورش بردند. یکی از جانشینان احمدشاه که سخت نسبت به انگلیسی‌ها و نیروهای غیرمسلمان هندوستان دشمنی می‌ورزید، زمان‌شاه ابدالی نوه‌ای احمدشاه ابدالی بود که از ۱۷۹۲ تا ۱۸۰۱ میلادی، در افغانستان فرمانروایی داشت. او نقشه‌ی یورش به هند را در سر می‌پرواند. از سوی دیگر، میان دولت ایران و افغانستان بر سر منطقه‌ی خراسان، که پس از مرگ نادرشاه افشار، به‌وسیله‌ی حاکمان محلی دست‌نشانده‌ای شاهان افغان اداره می‌شد، ستیزه و ناهمسازگری وجود داشت و هر یک از دو کشور ادعای آن سرزمین را داشتند. مسئله‌ی خراسان از دیدگاه برخی از انگلیسی‌ها نیز امری حساس و حیاتی درآمده بود، زیرا بر آن باور بودند که «هرکدام [ایران و افغانستان] موفق بر تسخیر آن قسمت شود، برتری و تفوق و قدرتی خواهد یافت که تاج‌و‌تخت دیگری را در مخاطره قرار خواهد داد. چون مقام‌های انگلیسی از دشمنی زمان‌شاه با انگلیسی‌ها به‌خوبی آگاه بودند، هرگز دوست نداشتند که در ستیز میان دو حاکم اسلامی، فرمانروایی افغانستان پیروز گردد.»

بنابراین، نخستین رویارویی با استعمار انگلیس، در افغانستان با سیاست خارجی تهاجمی آغاز شد، که نتایج زیانباری برای افغانستان در پی داشت. با این سیاست نه تنها خراسان از دست رفت، بلکه بخش‌های از سیستان نیز به ایران الحاق شد و دولت قاجار ایران بارها با چشم طمح برای اشغال هرات حمله نافرجام کرد و از سوی دیگر، نیروهای بریتانیایی نیز دوبار به افغانستان هجوم آوردند. هرچند افغانستان هیچ‌گاه مستعمره نشد، اما پس از «جنگ دوم افغان-انگلیس» و روی‌کار آمدن امیر عبدالرحمن خان در کابل (۱۸۸۰-۱۹۰۱) وضعیت شبه‌ی مستعمره برای بریتانیا پیدا کرد. معاهده‌ی ۱۸۹۳ کابل به این وضعیت رسمیت بخشید و براساس آن خط مرزی دیورند به‌عنوان مرز بین هند بریتانیایی و افغانستان شناخته شد و سیاست خارجی افغانستان زیر کنترل بریتانیا قرار گرفت.

دوران استقلال: در پی «جنگ سوم افغان-انگلیس»، بریتانیا در ۱۹۲۱ استقلال افغانستان را به‌رسمیت شناخت. در این زمان برای نخستین‌بار دولت افغانستان به تدوین سیاست خارجی پرداخت و بر اساس آن با کشورهای جهان روابط سیاسی - اقتصادی برقرار کرد.


مفهوم سیاست خارجی

سیاست دولت‌ها به‌طور کلی یا به امور داخلی مربوط می‌شود یا به امور بین‌المللی؛ اصطلاح سیاست خارجی در مقابل امور داخلی به‌کار می‌رود. در خصوص تعریف آن گفته‌اند: سیاست خارجی، عبارت است از خط مشی و روشی که دولت در برخورد با امور و مسایل خارج از کشور برای حفظ حاکمیت و دفاع از موجودیت و [تعقیب و تحصیل] منافع خود اتّخاذ می‌کند.

جوامع از زمان‌های کهن با یکدیگر روابط سیاسی داشته‌اند و در چهارچوب یک سلسله اصول مشخص و از پیش تعیین‌شده، برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی با کشورهای دور و نزدیک رابطه برقرار می‌کردند؛ توسل به جنگ، به‌عنوان ابزاری کلاسیک و شناخته‌شده مورد توجه کشورها بوده و دیپلماسی نیز در تحصیل اهداف و رفع اختلافات نقش چشمگیری داشته است.

امروزه جوامع به‌وسیله مرزهای جغرافیایی از یکدیگر جدا می‌شوند، امّا در عین حال با جامعه‌ی بزرگ‌تری به‌نام «جامعه‌ی بین‌الملل» مرتبط هستند. این جامعه بزرگ‌تر، شبیه خانه‌ای است که حدود ۱۸۰ اتاق دارد و هریک از آن‌ها، تحت نام «کشور» روابط بین‌المللی را شکل می‌دهند و در ادبیات علوم سیاسی به «واحدهای سیاسی» معروف هستند. هریک از این واحدها تنظیم روابط سیاسی خود را در مقوله‌ای به‌نام «سیاست خارجی» سازماندهی کرده و این امر را به تشکیلاتی به‌نام وزارت امور خارجه سپرده‌اند.


اصول و مبانی سیاست خارجی



[] يادداشت‌ها




[] پيوست‌ها


...


[] پی‌نوشت‌ها

...


[] جُستارهای وابسته






[] سرچشمه‌ها







[] پيوند به بیرون

[۱ ٢ ٣ ۴ ۵ ٦ ٧ ٨ ٩ ۱٠ ۱۱ ۱٢ ۱٣ ۱۴ ۱۵ ۱٦ ۱٧ ۱٨ ۱۹ ٢٠]

رده‌ها │ ...