جستجو آ ا ب پ ت ث ج چ ح
خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ
ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی

۱۳۹۲ آبان ۱۸, شنبه

کارل مارکس

از: ولادیمیر ایلیچ لنین؛ ترجمه از: سهراب شباهنگ

زندگی‌نامۀ مختصر مارکس و شرح مارکسیسم

(بخش نخست)

فهرست مندرجات

[قبل][بعد]


آنچه در زیر آمده است، مطلبی است که در مجلۀ هفته به نشر رسیده است. یکی از اهداف «خیزش» ترویج و آموزش سوسیالیسم علمی است. مطالعۀ مقالۀ لنین در بارۀ مارکس که مهم‌ترین دیدگاه‌های مارکس را در یک جا خلاصه کرده و به‌صورت فشرده توضیح داده است، بی‌تردید برای آشنایی با مبانی دیدگاه‌های این بنیان‌گذار سوسیالیسم علمی مفید است.


مقدمۀ لنین [۱۹۱۸]

من این مقاله را که اینک به‌شکل جداگانه منتشر می‌شود در سال ۱۹۱۳ (تا آن‌جا که به‌یاد می‌آورم) برای دانشنامۀ گرانات نوشتم. کتاب‌نگاریِ نسبتاً مفصلی، عمدتاً کتاب‌های خارجی، در بارۀ ادبیات مربوط به مارکس به آخر این مقاله پیوست شده بود. کتاب‌نگاری مزبور در این انتشار حذف شده است. ویراستاران دانشنامۀ گرانات نیز به‌علت سانسور، بخش آخر مقاله یعنی بخشی را که در آن تاکتیک انقلابی مارکس توضیح داده شده بود حذف کردند[۱]. بدبختانه اکنون در وضعیتی نیستم که بتوانم آن بخش پایانی را در این‌جا بازنویسی کنم، زیرا چرک‌نویس مقاله میان کاغذ‌هایم در جایی – کراکوی یا سویس - باقی مانده است. تنها به‌خاطر می‌آورم که در بخش نتیجه‌گیری مقاله، ضمن مطالب دیگر، عباراتی از نامۀ مورخ ۱۶ آوریل ۱۸۵۶ مارکس به انگلس را نقل کردم که در آن چنین آمده بود: «همه چیز در آلمان به این امکان بستگی دارد که انقلاب پرولتری، از سوی نوعی جنگ دهقانی دوم [نسخۀ دومی از جنگ دهقانی] مورد پشتیبانی قرار گیرد. در آن‌صورت همه چیز عالی خواهد شد». این چیزی است که منشویک‌های ما، که اکنون به ورطۀ خیانت آشکار به سوسیالیسم و فرار به سمت بورژوازی فرو غلتیده‌اند، نه در ۱۹۰۵ و نه پس از آن نفهمیدند.

نیکلای لنین
مسکو، ۱۴ مه ۱۹۱۸

[] زندگی‌نامۀ مارکس

کارل مارکس در روز ۵ ماه مه ۱۸۱۸ در شهر تریر (منطقۀ راین پروس) متولد شد. پدر او وکیلی یهودی بود که در سال ۱۸۲۴ به پروتستانتیسم گروید. خانوادۀ مارکس ثروتمند و با فرهنگ بود، اما انقلابی نبود. مارکس پس از پایان تحصیلات دبیرستانی در تریر وارد دانشگاه، نخست در بُن و سپس در برلن، شد و در آن‌جا حقوق تحصیل کرد، اما بیشترین توجه او به تاریخ و فلسفه بود. تحصیلات خود را تا ۱۸۴۱ ادامه داد و تز دکترای خود را در بارۀ فلسفۀ اپیکور ارائه کرد. مارکس در آن زمان به‌لحاظ دیدگاه خود، ایده‌آلیستی هگلی بود. او در برلن به حلقۀ «هگلی‌های چپ» (برونو باوئر و دیگران) تعلق داشت که می‌کوشیدند از فلسفۀ هگل نتایج خداناباورانه و انقلابی بگیرند.

مارکس پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به بُن رفت تا در آن‌جا معلم دانشگاه شود. اما سیاست ارتجاعی حکومت – که در سال ۱۸۳۲ لودویگ فویرباخ را از کرسی دانشگاهی خود محروم کرده و در سال ۱۸۳۶ هم به او اجازۀ بازگشت به دانشگاه را نداده بود و در سال ۱۸۴۱ مانع تدریس استاد جوان، برونو باوئر در بن شده بود – مارکس را مجبور به ترک حرفۀ دانشگاهی کرد. در آن‌زمان دیدگاه‌های هگلی‌های چپ با سرعت زیاد در آلمان گسترش می‌یافت. لودویگ فویرباخ، به‌ویژه پس از ۱۸۳۶، یزدان‌شناسی را مورد انتقاد قرار داد و به ماتریالیسم روی آورد که در سال ۱۸۴۱ (با انتشار کتاب «جوهر مسیحیت») کاملاً در فلسفۀ او غالب بود. در سال ۱۸۴۳ کتاب «اصول فلسفۀ آینده» فویرباخ بیرون آمد. انگلس بعدها در بارۀ این آثار فویرباخ نوشت: «آدم باید خودش تأثیر آزادی بخش این کتاب‌ها را تجربه کرده باشد». «یک باره ما همگی [یعنی هگلی‌های چپ از جمله مارکس]، فویرباخی شدیم»[٢]. در آن زمان برخی از بورژواهای رادیکال راین که نقاط مشترکی با هگلی‌های چپ داشتند یک نشریۀ مخالف دولت به‌نام «روزنامۀ راین»[٣] در کلن تأسیس کردند (نخستین شمارۀ آن در اول ژانویۀ ۱۸۴۲ بیرون آمد). از مارکس و برونو باوئر دعوت شد تا به‌عنوان همکاران اصلی با این روزنامه کار کنند و در اکتبر ۱۸۴۲ مارکس سردبیر آن شد و از بن به کلن رفت. تحت سردبیری مارکس گرایش انقلابی دموکراتیک روزنامه بیش از پیش برجسته شد و حکومت این روزنامه را نخست به زیر سانسورِ دوباره و سه باره کشاند و سپس در اول آوریل ۱۸۴۳ تصمیم به تعطیل آن گرفت. مارکس پیش از این تاریخ از سردبیری استعفا کرده بود، اما استعفای او روزنامه را نجات نداد و روزنامه در ماه مارس ۱۸۴۳ بسته شد. از جمله مقالات مهمی که مارکس در این روزنامه نوشت، علاوه بر آن‌هایی که در کتاب‌نگاری آمده است، انگلس مقاله‌ای از او در بارۀ دهقانان موکار [تاک نشان] درۀ موزل (Moselle) را ذکر می‌کند. فعالیت روزنامه‌نگارانۀ مارکس به او نشان داد که به اندازۀ کافی با اقتصاد سیاسی آشنایی ندارد و از این رو با جدیت تمام به مطالعۀ این علم روی آورد.

مارکس در سال ۱۸۴۳ در کرویزناخ (Kreuznach) با جنی [ینی] فون وستفالن (Jenny von Westphalen) که دوست دوران کودکی و نامزدش در دوران دانشجویی بود ازدواج کرد. زن مارکس از خانواده‌ای مرتجع از نجبای پروس بود. برادر بزرگ‌تر او وزارت کشور پروس در دورۀ بسیار ارتجاعی ۱۸۵۸-۱۸۵۰ را بر عهده داشت. در پائیز ۱۸۴۳ مارکس به پاریس رفت تا مجله‌ای رادیکال در خارج با آرنولد روگه منتشر کند (آرنولد روگه ۱۸۸۰-۱۸۰۲، هگلی چپ، در سال‌های ۱۸۲۵ تا ۱۸۳۰ زندانی و پس از ۱۸۴۸ تبعیدی سیاسی بود. او پس از سال‌های ۱۸۷۰-۱۸۶۶ طرفدار بیسمارک شد). تنها یک شماره از این مجله که «سالنامۀ آلمانی- فرانسوی»[۴] نام داشت منتشر شد. انتشار آن به‌خاطر مشکلات توزیع مخفیانه در آلمان و نیز به‌خاطر اختلاف‌نظر مارکس با روگه ادامه نیافت. مارکس در مقالاتی که در این مجله نوشت همچون انقلابی‌ای ظاهر شد که طرفدار «نقد بی‌رحمانه همه چیز موجود» و به‌ویژه «نقد با سلاح» بود[۵] و به توده‌ها و به پرولتاریا فراخوان می‌داد.

در سپتامبر سال ۱۸۴۴، فریدریش انگلس برای چند روز به پاریس آمد و از آن‌زمان به بعد نزدیک‌ترین دوست مارکس شد. هر دوی آنان فعال‌ترین نقش را در زندگی پر جوش و خروش گروه‌های انقلابی آن‌زمان در پاریس بازی کردند (به‌ویژه آموزش پرودن [در آن زمان] اهمیت ویژه‌ای داشت که مارکس آن را در «فقر فلسفه» کاملاً درهم کوبید)، و نیرومندانه با آموزه‌های سوسیالیسم خرده بورژوایی مبارزه کردند و نظریه و تاکتیک سوسیالیسم پرولتری یا کمونیسم (مارکسیسم) را بنیاد نهادند. آثار مارکس در دورۀ ۱۸۴۸-۱۸۴۴ را در کتاب‌نگاری ببینید. در سال ۱۸۴۵ مارکس به اصرار حکومت پروس، از پاریس، به‌عنوان یک انقلابی خطرناک، اخراج شد. او به بروکسل رفت. در بهار ۱۸۴۷ مارکس و انگلس به جمعیت ترویجی مخفی‌ای که «اتحادیۀ کمونیست‌ها» نام داشت پیوستند؛ آنان نقش برجسته‌ای در کنگرۀ دوم اتحادیه ایفا نمودند (نوامبر ۱۸۴۷، لندن) و به درخواست اتحادیۀ کمونیست‌ها «مانیفست کمونیست» معروف را تألیف کردند که در فوریۀ ۱۸۴۸ منتشر شد. این اثر با روشنی و درخشندگی نبوغ‌آمیزی جهان‌بینی جدید، ماتریالیسم پیگیر که قلمرو جامعه را نیز در بر می‌گیرد، دیالکتیک، به‌عنوان جامع‌ترین و عمیق‌ترین آموزش تکامل، نظریۀ مبارزۀ طبقاتی و نقش جهانی - تاریخی پرولتاریا به‌عنوان سازندۀ کمونیسم را خلاصه می‌کند.

هنگامی که انقلاب فوریۀ ۱۸۴۸ رخ داد مارکس از بلژیک اخراج شد. او به پاریس برگشت و پس از انقلاب مارس ۱۸۴۸ [در آلمان] به کلن برگشت. در آن‌جا از اول ژوئن ۱۸۴۸ تا ۱۹ مه ۱۸۴۹ «روزنامۀ راین جدید» به سردبیری مارکس منتشر شد. نظریۀ جدید به‌روشنی تمام توسط رویدادهای انقلابی ۱۸۴۹-۱۸۴۸ تأیید شد همان‌گونه که از آن‌زمان تاکنون نیز توسط همۀ جنبش‌های پرولتری و دموکراتیک همۀ کشورهای جهان تأیید گشته است. ضد انقلاب پیروزمند نخست روند قضایی به ضد مارکس به‌راه انداخت (که در ۹ فوریۀ ۱۸۴۹ به تبرئۀ مارکس انجامید) و سپس او را از آلمان اخراج نمود (۱۶ مه ۱۸۴۹). مارکس نخست به پاریس رفت اما دوباره پس از تظاهرات ۱۳ ژوئن ۱۸۴۹ از پاریس اخراج شد و به لندن رفت و تا زمان مرگش در آن‌جا زندگی کرد.

آن‌چنان که مکاتبات بین مارکس و انگلس (که در سال ۱۹۱۳ منتشر شد) نشان می‌دهد زندگی او به‌عنوان تبعیدی سیاسی بسیار سخت بود. مارکس و خانوادۀ او از فقر شدیدی رنج می‌بردند. اگر کمک‌های مالی مداوم انگلس و فداکاری‌های او نبود مارکس نه تنها قادر به نوشتن کتاب «سرمایه» نمی‌شد بلکه خود نیز از نیاز از بین می‌رفت. افزون بر این، آموزه‌ها و گرایش‌های غالب سوسیالیسم خرده‌بورژوایی و سوسیالیسم غیر پرولتری به‌طور کلی مارکس را مجبور می‌کرد که مبارزۀ دایمی و بی‌رحمانه‌ای را به پیش بَرد و گاه وحشیانه‌ترین و ددمنشانه‌ترین حملات شخصی (مانند حملات آقای وگت) را دفع کند. مارکس با کناره‌گیری از محافل تبعیدیان سیاسی، نظریۀ ماتریالیستی خود را در شماری از تألیفات تاریخی‌اش تکامل بخشید (به کتاب‌نگاری نگاه کنید)، و تلاش‌های خود را اساساً به مطالعۀ اقتصاد سیاسی اختصاص داد. مارکس در «سهمی در نقد اقتصاد سیاسی (۱۸۵۹)» و در «سرمایه (ج ۱، ۱۸۶۷)» انقلابی در علم اقتصاد سیاسی به‌وجود آورد (به بخش «آموزۀ مارکسیستی» در مقالۀ حاضر رجوع کنید).

دورۀ تجدید حیات جنبش‌های دموکراتیک [تب و تاب مجدد جنبش‌های دموکراتیک] در پایان سال‌های دهۀ ۱۸۵۰ و ۱۸۶۰ مارکس را به فعالیت عملی باز خواند. در ۲۸ سپتامبر ۱۸۶۴ اتحاد بین‌المللی کارگران – که به انترناسیونال اول معرف است - در لندن تشکیل شد. مارکس، قلب و روح این سازمان بود؛ او نخستین پیام و بسیاری از قطعنامه‌ها، اعلامیه‌ها و بیانیه‌های انترناسیونال را نوشت. مارکس با متحد کردن جنبش‌های کارگری کشورهای مختلف، با تلاش برای هدایت شکل‌های گوناگون سوسیالیسم غیر پرولتری و پیشا مارکسی (مازینی، پرودن، باکونین، اتحادیه‌گرایی لیبرال در انگلستان، تزلزل‌های لاسالی به‌راست در آلمان و غیره) به کانال فعالیت مشترک و با مبارزه با نظریات این فرقه‌ها و مکتب‌ها، تاکتیک یکسانی برای مبارزۀ طبقۀ کارگر در کشورهای گوناگون طرح‌ریزی کرد. پس از سقوط کمون پاریس (۱۸۷۱) – که مارکس در «جنگ داخلی در فرانسه»، ۱۸۷۱، تحلیلی بسیار ژرف، روشن، درخشان، حقیقی و انقلابی دربارۀ آن ارائه کرد، و پس از انشعاب و شکاف در انترناسیونال توسط طرفداران باکونین، دوام انترناسیونال در اروپا ناممکن گردید. پس از کنگرۀ لاهۀ انترناسیونال (۱۸۷۲)، به پیشنهاد مارکس شورای عمومی انترناسیونال به نیویورک منتقل شد. انترناسیونال اول نقش تاریخی خود را ایفا کرده و راه را برای دوره‌ای از رشد سریع و وسیع غیر قابل مقایسه با گذشته هموار ساخته بود، دوره‌ای که در آن جنبش گسترش یافت و احزاب سوسیالیست کارگری توده‌ای در کشورهای مختلف [در چارچوب دولت – ملت‌های گوناگون] به‌وجود آمدند.

کار شدید مارکس در انترناسیونال و کار نظری شدیدتر او کاملاً بر سلامت مارکس لطمه وارد آورد. او به‌کار خود در زمینۀ بازسازی اقتصاد سیاسی و تکمیل کتاب «سرمایه» ادامه داد، اثری که برای آن انبوهی مواد و مطالب گرد آورد و چند زبان (از جمله زبان روسی) را مطالعه کرد؛ اما وضع نابسامان سلامتش مانع به پایان رساندن کتاب «سرمایه» شد.

همسر مارکس در ۲ دسامبر ۱۸۸۱ در گذشت. در ۱۴ مارس ۱۸۸۳ مارکس در صندلی خود بدرود حیات گفت. او و همسرش در گورستان هایگیت (Highgate) در لندن مدفونند. برخی از فرزندان مارکس در کودکی، هنگامی که اعضای خانوادۀ مارکس در فقر شدیدی به‌سر می‌بردند تلف شدند. سه دختر مارکس با سوسیالیست‌های انگلیسی و فرانسوی ازدواج کردند: اله نور اولینگ، لورا لافارگ و جنی لونگه. پسر این آخری عضو حزب سوسیالیست فرانسه است.


[] يادداشت‌ها


يادداشت ۱: اين مقاله برای دانش‌نامه‌ی آريانا توسط مهدیزاده کابلی ارسال شده است.
يادداشت ٢: ما در این شماره تنها زندگی‌نامۀ مارکس را درج می‌کنیم. در شمارۀ ۲ «خیزش» بخش‌های مربوط به آموزۀ فلسفی و تاریخی مارکس (ماتریالیسم فلسفی، دیالکتیک، درک مادی تاریخ، مبارزۀ طبقاتی) را می‌آوریم. در شمارۀ ۳ آموزۀ اقتصادی مارکس (قانون ارزش و قانون ارزش اضافی) درج خواهد شد. در شمارۀ ۴ درک مارکس از سوسیالیسم و تاکتیک مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا و در پایان، کتاب‌نگاری‌ای را که لنین برای شناخت مارکس و مارکسیسم تهیه و معرفی کرده می‌آوریم.



[] پی‌نوشت‌ها

[۱]- ترجمۀ حاضر هم بخش مربوط به تاکتیک انقلابی پرولتاریا و هم کتاب‌نگاری را در بر می‌گیرد. – یادداشت مترجم فارسی
لنین در بهار ۱۹۱۴ نوشتن مقالۀ «کارل مارکس» را برای دانشنامۀ گرانات در پرونین (گالیسیا) شروع کرد و در نوامبر همان‌سال در برن سویس آن را به‌پایان رساند. لنین در مقدمۀ ۱۹۱۸ انتشار این مقاله به‌صورت جزوه، می‌گوید که بنا بر آن‌چه به یاد می‌آورد، مقاله در سال ۱۹۱۳ نوشته شده است.
مقاله که امضای و. ایلین [یکی از نام‌های مستعار لنین – مترجم فارسی] داشت در سال ۱۹۱۵ در دانشنامه [گرانات] چاپ شد و به‌دنبال آن کتاب‌نگاری مارکسیسم به‌عنوان مکمل اضافه گردید. ویراستاران دانشنامه به‌خاطر سانسور دو فصل «سوسیالیسم» و «تاکتیک‌های مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا» را حذف کردند و تغییراتی در متن دادند.
در سال ۱۹۱۸ انتشارات پریبوی Priboi مقالۀ اصلی را به‌صورت جزوه (به‌صورتی که در دانشنامه آمده بود) با مقدمه‌ای از لنین اما بدون بخش کتاب‌نگاری مارکسیسم منتشر کرد. انتشار کامل مقاله بر اساس دست‌نوشت لنین در سال ۱۹۲۵ در مجموعۀ «مارکس، انگلس، مارکسیسم» توسط انستیتوی لنین وابسته به کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست روسیه (بلشویک) چاپ شد.
[٢]- انگلس، «لودویگ فویرباخ و پایان فلسفۀ کلاسیک آلمان»
[٣]- Rheinische Zeitung für Polititk, Handel und Gewerbe «روزنامۀ راین برای سیاست، تجارت و صنعت» از اول ژانویۀ ۱۸۴۲ تا ۳۱ مارس ۱۸۴۳ در کلن منتشر شد. این روزنامه را برخی بورژواهای راین که با خودکامگی پروس مخالف بودند منتشر می‌کردند. مارکس در آوریل ۱۸۴۲ یکی از نویسندگان این روزنامه و در اکتبر همان‌سال سردبیر آن شد. با سردبیری مارکس خصلت انقلابی و دموکراتیک این روزنامه بارزتر شد. حکومت نخست سانسور شدیدی بر روزنامه ِاعمال کرد و سپس آن را بست.
[۴]- Deutsch-Französische Jarbücher (سالنامۀ آلمانی - فرانسوی) در پاریس به‌زبان آلمانی با دبیری مارکس و آرنولد روگه منتشر شد. تنها یک شمارۀ دوبل از این نشریه در فوریل ۱۸۴۴ بیرون آمد. علت متوقف‌شدن آن اساساً اختلافات اصولی بین مارکس و روگه بود که موضع بورژوا رادیکالی داشت.
[۵]- نگاه کنید به‌نامۀ مارکس به آرنولد روگه، سپتامبر ۱۸۴۳ و به «مقدمۀ سهمی در نقد فلسفۀ حقوق هگل» نوشتۀ مارکس.



[] جُستارهای وابسته







[] سرچشمه‌ها

مجله هفته (۲۳شهریور ۱۳۹۰)، برگرفته از: خیزش، شماره ۱